همگی منتظر چیزی بودند، و من… من نشونشون دادم، به همشون نشون دادم چه تواناییهایی دارم، طوری که باعث لرزش دیوارها شد، طوری که خرسهای گریزلی را از خواب زمستانی بیدار کرد. و تمامی فکرهای احمقانه در آن لحظه از سر آنها بیرون رفت و ناگهان میدانستند چه کسی قرار است حکومت کند.
ملکه میو
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام مستعار | ملکهٔ سفید |
رنگ مو | بلوند |
رنگ چشم | سبز |
نژاد | انسان |
جنسیت | مونث |
ملیت | لیریا |
مقام | ملکهٔ لیریا و ریویا شاهدخت لیریا |
وابسته به | ارتش لیریا |
خانواده | سپاه سفید ملکه |
همسر | رجنالد |
فرزند | انسش (پسر) ویلم (پسر) |
نسبت فامیلی | کلنته (عمو زادهٔ دور) فولتست (عمو زادهٔ دور) |
زندگینامه
میو، ملکهٔ لیریا و ریویا که به دلیل زیبایی و هوشش شناخته میشد، او یکی از اقوام دور پادشاه فولتست و ملکه کلنته بود. در سال 1267 میو یک بیوه بود به همراه دو پسر که اعتقاد کمی به آنها داشت. زمانی که دومین جنگ با نیلفگارد به وقوع پیوست و قلمروی کوچکش توسط نیلفگارد فتح شد، او همراه با سپاه سفید معروفش راهی جنگهای بسیاری شد که در یکی از آنها صورتش زخمی شده و چهرهاش برای همیشه تغییر کرد. پس از جنگ با امپراتوری نیلفگارد، او یکی از مذاکرهکنندگان برای پیمان صلح بود.
زمانی که شاهدخت لیریا بود با رجنالد پادشاه ریویا ازدواج کرد، سپس تبدیل به ملکهٔ لیریا و ریویا شد. یک پادشاهی قدرتمند اما کوچک در قلمرو پادشاهی ادیرن. آنها دو فرزند پسر داشتند و رجنالد در سال 1259 درگذشت. پسرانش هنوز بسیار جوان بودند تا جانشین پدرشان شوند به همین دلیل شورا تصمیم گرفت میو به تنهایی حاکم لیریا و ریویا شود، به دلیل اینکه فکر میکردند کنترل یک بیوهٔ غمگین کار سادهای خواهد بود. پس از مرگ رجنالد، پادشاهیهای دیگر نیز میخواستند از این فرصت استفاده کرده و لیریا و ریویا را فتح کنند. اما هر دو متوجه شدند به شدت در اشتباه بودهاند، لیریا و ریویا نه تنها با مرگ پادشاهش ضعیفتر نشده بود بلکه با حاکمیت ملکهٔ جدیدش قویتر از همیشه بود و در نبردها یکی پس از دیگری پیروز میشدند.
نبرد شمالی دوم
در نبرد شمالی دوم با نیلفگارد در سال 1267، میو با دماوند سوم از ادیرن، ویزمیر دوم از ردینیا، هنسلت از کادون و فولتست از تمریا ملاقاتی در قلعهٔ هگ در ادیرن داشتند تا تصمیم بگیرند باید چه کنند، موضوع این ملاقات در مورد سرنوشت سینترا بود، آنها که اطلاع نداشتند سیری دختر امیر وار امریس است، در نظر داشتند نوهٔ ملکه کلنته باید بمیرد تا از ازدواج او با امیر وار امریس پادشاه نیلفگارد جلوگیری شود، زیرا به این صورت امیر به صورت رسمی تبدیل به پادشاه سینترا میشد. فولتست، هنسلت، ویزیمیر و دماوند به این نتیجه رسیدند که این تنها راه است اما ملکه میو مخالف بود. خوشبختانه نقشهٔ آنها شکست خورد، زیرا هیچوقت نتوانستند سیری را پیدا کنند.