چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند.
فرانچسکا، کر مورهن
انید ان گلینا (آفتابگردان درهها) که با نام فرانچسکا فایندبر شناخته میشود یک الف، جادوگر و ملکه (بعدها دوشس) الفهای دُل بلاتانا به فرمان امیر وار امریس بود. او توسط بسیاری در زمان خودش به عنوان زیباترین زن کانتیننت شناخته میشد. او همچنین از بنیانگذاران محفل جادوگران بود که پس از سقوط انجمن برادری جادوگران شکل گرفت.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام مستعار | انید ان گلینا (آفتابگردان درهها) |
رنگ مو | طلایی تیره |
رنگ چشم | آبی |
نژاد | الف |
جنسیت | مونث |
مقام | دوشس دُل بلاتانا |
حرفه | جادوگر |
وابسته به | محفل جادوگران انجمن برادری جادوگران |
تواناییها | جادو |
والدین | ناشناخته |
زندگینامه
از سالهای ابتدایی زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست به جز اینکه در زمان پادشاهی گویدمار بر تمریا پدرش او را طرد کرد. به هرحال از آنجا که پدرش خون ارشد در رگهایش داشت و فرانچسکا از این موضوع خبر داشت، زمانی که گروهی از جادوگران برای تفکیک سهقلوهای هوشبرگ آمده بودند تا کودکان پادشاه و فالکا را از یکدیگر تشخیص دهند فرانچسکا نیز به آنها پیوست. آن ها بهزودی فهمیدند که آدلا فرزند زن مشهور است اما برای نجات جان کودک حقیقت را پنهان کردند و زمان بیشتری را درخواست کردند، گویدمار نیز زحمت پیگیری موضوع را پس از آن به خود نداد.
کودتای ثاند
در سال 1267 فرانچسکا از رهبران اصلی انجمن برادری جادوگران بود، زمانی که امپراتور امیر نقشهٔ حملهٔ دوباره به شمال را در سر داشت به فرانچسکا پیشنهادی داد: اگر فرانچسکا به حامیان نیلفگارد برای از میان برداشتن دشمنانشان در یک ملاقات محرمانه کمک میکرد، امپراتور، دُل بلاتانا را ایالت الفها و او را تبدیل به ملکهٔ آنجا میکرد، فرانچسکا نیز این پیشنهاد را پذیرفت.
زمانی که ملاقات محرمانه در جزیرهٔ تند شکل گرفت، فرانچسکا در کنار ویلگهفورتز و دیگر حامیان نیلفگارد زمینهٔ یک کودتا را چیدند تا بتوانند حامیان شمال را از سر راه بردارند. مکان این ملاقات در قلعهای بود که جلوی هر جادویی را میگرفت. به عنوان بخشی از نقشه فرانچسکا به اسکویاتلها در زمان حمله اجازهٔ دخالت داد. شب قبل از ملاقات و در یک ضیافت ینفر، گرالت را به فرانچسکا معرفی کرد. پیش از طلوع آفتاب حامیان شمال از نقشهٔ خیانت آگاه شدند و فرانچسکا و باقی حامیان نیلفگارد را بازداشت کردند. زمانی که تسایا د وریس دید که به فرانچسکا دستبند زدهاند دستور داد تا او را آزاد کنند اما فیلیپا توضیح داد که فرانچسکا به طمع فرمانروایی خیانت کرده است. فرانچسکا تنها به زبان کهن گفت که حرفی ندارد تا به انسانها بزند. قرار شد که او و دیگر حامیان نیلفگارد برای محاکمه و اعدام به گارستنگ فرستاده شوند اما حامیان نیلفگارد توانستند خود را آزاد کنند، فرانچسکا نیز در سرداب را باز کرد و اسکویاتلها را راه داد. با اینکه فرانچسکا طرف نیلفگارد بود ولی از آنها به طور کامل طرفداری نمیکرد. او از دشمنی شخصی رینس با ینفر خبر داشت و به همین دلیل ینفر را با جادویی کوچک و پنهانی از جزیره خارج کرد.
ملکهٔ الفهای آزاد
او موفق به فرار از جزیرهٔ تند شد و با انحلال انجمن برادری و بیاعتماد شدن فرمانروایان شمالی به جادوگران به قول خود عمل کرده بود و امیر طبق معامله او را ملکهٔ دُل بلاتانا کرد اما به این شرط که فرانچسکا حقوق اسکویاتلها را انکار کند تا امیر بتواند از اسکویاتلها در جنگ با شمال استفاده کند. زمانی که فیلاوندرل از او خواست تا اسکویاتلها را فرا بخواند فرانچسکا شرط امیر را برای فرمانروایی به او گفت.
مدت کوتاهی پس از ملکه شدن فرانچسکا، او و دیگر جادوگران با پیگیری فیلیپا ایلهارت محفل جادوگران را با هدف زنده نگه داشتن جادو پایهگذاری کردند.
پیوستن به محفل جادوگران
پس از دیدار با فرماندهٔ اطلاعات امپراتور، وتیر د روریدو، فرانچسکا ایدا امین، یک الف با خون جادویی، را ملاقات کرد که خود را از چشمان وتیر د روریدو پنهان کرده بود. پس از گفتوگو دربارهٔ انتظاراتی که از محفل داشتند فرانچسکا ینفر را یک ماه و نیم پس از کودتای تند به حالت اولیه برگرداند و از ینفر خواست تا در جلسهٔ بعدی محفل شرکت کند اما از آنجا که ینفر نقشههای خودش را در سر داشت حتی تهدید دوبارهٔ کوچک شدن نیز باعث نشد تا قول وفاداری بدهد و فرانچسکا، ایدا و ینفر به مونتهکالوو رفتند تا بقیهٔ جادوگران را ملاقات کنند. در این جلسه بود که فیلیپا نهایتا از نقشهاش پرده برداشت: یک قلمرو با فرمانروایی براساس جادو و بهترین راه برای رسیدن به این هدف یافتن سیری، شاهدخت گمشدهٔ سینترا و ازدواج او با تنکرد تیسن وارث کوویر و پوویس بود. فرانچسکا و ایدا دربارهٔ خون ارشد به دیگران توضیح دادند و اینکه باور داشتند سیری تنها وارث این ژنتیک قدرتمند است.
بلافاصله این موضوع مطرح شد که بررسی آنها محدود به وارثان رسمی بوده و روابط پنهانی و دیگر موقعیتها را در نظر نگرفته است.
در طول سال فرانچسکا جلسات بیشتری را با اعضای محفل تشکیل داد تا از فرینجیلا و روند پیشرفتش در مشغول نگه داشتن گرالت مطلع شود تا جادوگران بتوانند با فراغ بال به دنبال ویلگهفورتز و سیری بگردند. در ابتدای ژانویهٔ 1268 فرینجیلا جادوگران را از مخفیگاه ویلگهفورتز که گرالت کشف کرده بود باخبر کرد. در روز حمله فرانچسکا جادوگرانی را که برای گرفتن سیری و ویلگهفورتز فرستاده شده بودند توسط تصویری جادویی زیر نظر داشت. اما مدت زیادی نگذشته بود که از جعلی بودن مخفیگاه باخبر شدند چرا که گرالت را دست کم گرفته بودند و حالا گرالت دور از دسترستر از آن بود که بتوانند حقیقت را از او بیرون بکشند.
پایان جنگ
پس از اتمام نبرد برنا و عقبنشینی نیلفگارد فرمانروایان تمام قلمروها در سینترا دور هم جمع شدند تا شرایط صلح را بررسی کنند. وقتی نوبت به دُل بلاتانا رسید پادشاه دِماوِند پیشنهاد داد که خودمختاری دُل بلاتانا نه به عنوان یک فرمانروایی بلکه یک دوکنشین به رسمیت شناخته شود و حقوق الفها و انسانها برابر و دُل بلاتانا به سرپرستی او اداره شود. فرانچسکا تمام شرایط را به جز وابستگی سرزمینش پذیرفت و به جای آن سوگند وفاداری خورد.
فرانچسکا در جلسهٔ محفل که چند ماه بعد تشکیل شد شرکت کرد و بالاخره و به اجبار فیلیپا، ینفر، سیری را به جلسه آورد تا درمورد نقشهشان او را متقاعد کنند اما سیری دختری نبود که به راحتی زیر بار حرف دیگران برود و نیاز به زمان برای تصمیمگیری داشت و قبل از آن باید طبق قولی که داده بود به دیدار گرالت میرفت تا از او خداحافظی کند. اما جادوگران نگران بازنگشتن سیری بودند و قرار شد برای اجازه دادن به سیری رایگیری کنند. فرانچسکا رای به رفتن سیری داد ولی درمورد دلایلش توضیحی نداد. فرانچسکا گرچه به سیری علاقه داشت ولی دشمنیاش را نسبت به ینفر پنهان نکرد، ینفر حاضر به همکاری با جادوگران نبود و پس از انکار شدن حقش برای رای دادن و گریز از محاکمه توسط محفل از آن جا فرار کرد. ینفر چند روز بعد درگیر قتلعام ریویا شد.
سالهای پایانی
زندگی فرانچسکا پس از سقوط محفل مشخص نیست. مدتها بعد و در سالهای پایانی 1300 او و الفها ناپدید شده بودند و میراثی چون پرترههای فرانچسکا نیز از بین رفته بود.