من در برابر اقتدار خودخواندهٔ شما سر تعظیم فرو نمیاورم.
گوئنت، بازی کارتی ویچر
آلزور، جادوگری معروف و مخترع بسیاری از طلسمها، از جمله صلیب دوگانهٔ آلزور، سپر آلزور و رعد آلزور بود. او همچنین به خاطر خلق هیولاهای وحشتناک بسیاری معروف بود، که بعضی از آنها هنوز در جهان پرسه میزنند. گفته میشود او دارای صدا و طرز بیانی مثبت و ملایم بوده است. طلسمهای او توسط دیگر جادوگران نیز استفاده میشد.
قابل ذکر است که فرگِنال احتمالا از طلسم معروف او به نام صلیب دوگانهٔ آلزور، برای خلق وی استفاده کرده است. جادوگری مسن و مشهور به نام ارتولان، اشاره کرد که آلزور، به همراه استادش کوزیمو مالاسپینا و شاگردش ایداران از اولیوو جهشزایی را خلق کردند که باعث به وجود آمدن نخستین ویچرها شد. گفته میشود آلزور سهم بیشتری در ساخت این جهشزا داشته است.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
وضعیت | مُرده (کشته شده توسط یکی از مخلوقات خودش به نام وی) |
نژاد | انسان |
جنسیت | مذکر |
حرفه | جادوگر |
وابسته به | کوزیمو مالاسپینا ایداران از اولیوو |
تواناییها | جادو |
معشوقه | لیلیانا (احتمالا) |
زندگینامه
اوایل زندگی
هنگامی که او هنوز نوزاد بود، رها شده در نزدیک دربِ یک منزل اشرافی در حومهٔ شهر مریبور با یادداشتی به همراه خود پیدا شد: مادرش مرده، او یکی از شماست.» اشراف با اکراه او را در خانواده خود پذیرفتند، زیرا میترسیدند او یکی از پسرانشان باشد. با این حال رابطهٔ او با والدین جدیدش به دور از ایدهآل بود، زیرا مرد اشرافزاده به او علاقهای نشان نمیداد، از ترس اینکه این کار به نوعی پذیرش معصیتی باشد، که در حق آلزور انجام داده در حالی که همسر او برای پسرک بیچاره احساس ترحم میکرد و همواره اطمینان حاصل میکرد از او مراقبت شود، اما ترحم جایگزین ضعیفی برای عشق است. گفته شده آلزور به خاطر سن کم، اغلب مورد آزار و اذیت خواهر و برادرانش قرار میگرفت و بنابراین اغلب اوقات خود را در کتابخانه میگذراند. او غرق در کتابهایش میشد که دربارهٔ جهانهایی خارقالعاده و داستانهایی از قهرمانان شجاع بود. یک کتاب به طور خاص توجه او را به خود جلب کرد، راهنمای فضائل جوانمردانه نوشتهٔ سر متئو از متینا، که آلزور اغلب روزهای هفته مشغول خواندن آن بود.
بهزودی پس از آن، او در اطراف خانه و حومهٔ شهر گشت میزد تا بتواند با اثبات تواناییهای خود، به مردم کمک کند. در یکی از این گشت زنیها او با واگنی مواجه شد که توسط راهزنان مورد حمله قرار گرفته بود. در راستای آزمایش شجاعت خود، با راهزنان مقابله کرد. او ساعاتی بعد در کنار جاده بیهوش، خون آلود و کتک خورده پیدا شد. هفتهها طول کشید تا آلزور بهبود پیدا کند و این اتفاق باعث تاثر و ناامیدی همه شد، اما او را پیش از پیش مصمم کرد تا شجاعت خود را ثابت کند. او دیگر منتظر فرصت نمینشست بلکه به دنبال آن میرفت که اغلب با کتکی مفصل به پایان میرسید. در یکی از موارد، به جای اینکه خانوادهاش او را در حالی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته باشد پیدا کنند، با دیدن بقایای سوختهٔ سه راهزن در مقابل آلزور شوکه شده و وحشت کردند. خانواده از ترس امنیت خود، از یک جادوگر قدرتمند به نام مالاسپینا درخواست کردند به او در مهار قدرتهایش کمک کند.
لیلیانا
مدتی بعد، او با ساحرهای جوان به نام لیلیانا آشنا شد. او شیفتهٔ او و ایدهآل هایش برای خلاصی دنیا از وجود هیولاها شد. آلزور یک مدالیون زنبق شکل برای محافظت در برابر خطرات به او هدیه داد. اما این کافی نبود، زمانی که این دو مشغول تزریق مواد جهشزا از یک هیولا به انسان بودند، شرایط از کنترل خارج شد، نمونه از آزمایشگاه فرار کرد و در این حین لیلیانا کشته شد. آلزور مدال را در دست گرفت و با خود عهد بست روزی رویای او دربارهٔ جهانی بدون هیولا را برآورده کند.
ملاقات با گالانتیا
در حین یکی از سفرهایش، آلزور با گروهی از نیکساها روبرو شد که در حال حمله به کاروانی در آن نزدیکی بودند. او با استفاده از طلسم خودش، رعد آلزور، آنها را فراری داد. سپس به سمت تنها بازماندهٔ حمله، گالانتیا رفت. دختر وحشتزده را آرام کرد و او را راهی کرد.
قلعهٔ ریسبرگ
پس از مرگ لیلیانا، آلزور کار خود را برای خلق ویچرها آغاز کرد. گمان میرود او این کار را برای گرامی داشت مرگ لیلیانا انجام داده است. او به همراه استادش مالاسپینا، شاگردش ایداران و تعدادی جادوگر دیگر، برای شروع آزمایشات در قلعهٔ ریسبرگ ساکن شدند. آنها حمایت و بودجه را از پادشاهان و اشراف محلی، با وعدهٔ خلق قاتلهای جادویی هیولاها، جمعآوری کردند. آلزور اغلب بچهها را میدزدید یا به والدین آنها پول میداد و سپس بر روی آنها آزمایش انجام میداد.
نفرین گالانتیا
آلزور باری دیگر با گالانتیا که به کمک نیاز داشت برخورد کرد، او دچار نفرینی شده بود که تنها میتوانست با آهنگ صحبت کند، بنابراین از او خواهش کرد نفرین را بردارد. در ابتدا آلزور تمایلی به کمک کردن نداشت، با این حال بعد از گذشت سه روز از آهنگ، تصنیف و شعرهای بیوقفهٔ گالانتیا، آلزور سعی کرد با استفاده از جادوی خود او را موقتا ساکت کند که نتیجهای نداشت، اما در نهایت بعد از تلاشهای فراوان موفق شد. سپس هر دو به شهری رفتند که گالانتیا برای اولین بار در آنجا دچار نفرین شده بود تا نفرین را یک بار برای همیشه بردارند.
در بین راه در مسافرخانهها و میخانههای کنار جاده توقف میکردند. در یکی از این توقفها، آلزور برای نوشیدن شراب به بیرون رفت، زمانی که به اتاقشان بازگشت، گالانتیا را دید که با مدالیونی بر گردنش، درون وسایل او را میگشت. آلزور خشمگین شد، فریاد زد و او را به خاطر این کار شدیدا سرزنش کرد. با این حال کمی بعد، از او بابت عصبانیتش عذرخواهی کرد و با دیدن مدالیون، عصبانیت جای خود را به غم داد. مدالیون خاطرات او با لیلیانا را به یادش آورد و آلزور دربارهٔ خاطرات و ماجراجوییهایش با لیلیانا صحبت کرد. کمی بعد به گالانتیا کمک کرد نفرین را بردارد و سپس هر دو از یکدیگر جدا شدند.
تو نمیتونی اجازه بدی گذشته آیندهات رو دیکته کنه. اسیر کردن خودت برای کسانی که مردهاند، چیزی جز هدر دادن زندگی نیست. حتی آلزور با تمام هوش و عمر طولانیاش هنوز این را نفهمیده. او گرفتار زمانی است که مدتها از آن گذشته، زمانی که قادر نیست رهایش کند. اما این انتخاب اوست.
گالانتیا در مورد آلزور.
جنگ خنجرها
مدتها بعد، آلزور در پیروزی آدالبرت از مریبور بر دوکهای الندر در جنگ خنجرها نقشی اساسی ایفا کرد. تا قبل از حضور او، جنگ برای بیش از صد سال در بن بست قرار گرفته بود و دو طرف از لحاظ نظامی برابر بودند. در نبردی سرنوشتساز، آلزور از طلسم معروف خود، صلیب دوگانه، برای احضار یک موجود عظیم و ناشناخته استفاده کرد، که در نهایت ارتش الندر را نابود کرد. پس از آن الندر به سرعت تسلیم شد و آلزور توسط مردم محلی به عنوان قهرمان مورد استقبال قرار گرفت.
ساخت ویچرها
در قلعهٔ ریسبرگ، تیم جادوگران او موفق شدند اولین ویچرها را ایجاد کنند. با این حال از مجموع سی و هشت دختر و پسری که آزمایش شدند، تنها پنج پسر از جهش جان سالم به در بردند. همراه با علاقهٔ کم شور پسران به جادو، این گروه پس از اینکه حامیان حمایت از آنها را متوقف کردند منحل شد. با این حال آلزور، کوزیمو و ایداران به همراه دیگر جادوگران باقیمانده، تصمیم گرفتند به قلعهٔ مورگریگ نقل مکان کنند. در آنجا مقر ویچرها را راه اندازی کردند و به آزمایش و ایجاد ویچرها پرداختند.
مرگ
آلزور باری دیگر از طلسم صلیب دوگانهٔ خود، این بار در مریبور استفاده کرد. با این حال هیولایی به اسم وی که احضارش کرده بود، غیرقابل کنترل بود و منجر به مرگ او و تخریب نیمی از شهر شد.
نکتهها
- در بازی ویچر چندین بار به آلزور اشاره میشود، به خصوص درمورد جانوری که نسبت به جادو مصون بود. جانور از آلزور سوالی میپرسد و آلزور با جواب صحیح توانست او را شکست دهد. از آن به بعد آن جانور با نام “شیطان آلزور”شناخته شد.
- یادداشتهای برِنگار تایید میکند که هیولایی که در حومهها شکار میکند میتواند “شیطان آلزور” باشد.
- در بازی ویچر کتابی به نام صلیب دوگانهٔ آلزور وجود دارد که یک نسخهٔ ویرایش شده و سانسور شده از نسخهٔ اصلیِ نوشته شده توسط آلزور است که در آن نحوهٔ ایجاد یک وی را توضیح میدهد.
1 دیدگاه
setareh
👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼