غسل تعمید آتش (انگلیسی: Baptism of Fire) عنوان پنجمین کتاب (سومین رمان) از مجموعهٔ ویچر نوشته شده توسط آندژی ساپکوفسکی است. نخستین چاپ کتاب مربوط به سال 1996 و به زبان لهستانی است. در سال 2014 نیز این کتاب به زبان انگلیسی منتشر گردید. این کتاب ادامهٔ داستان کتاب قبل، موعد تحقیر است و پیش درآمدی است برای کتاب بعدی، برج پرستو.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام اصلی | Chrzest Ognia |
نویسنده | آندژی ساپکوفسکی |
مترجم | دیوید فرنچ |
ناشر | گالنچ – انگلستان اوربیت – آمریکا |
تاریخ انتشار | 6 مارچ 2014 – انگلستان 8 ژانویه 2015 – نسخهٔ ویرایش شده انگلستان 24 زوئن 2014 – آمریکا |
سبک | فانتزی |
نوع | رمان |
تعداد صفحه | 352 – دو نسخهٔ انگلیسی 400 – آمریکا |
شابک | 978-0-575-09096-5 – انگلستان 978-0-575-09097-2 – نسخهٔ ویرایش شده انگلستان 978-0-316-21918-1 – آمریکا |
خلاصه
پس از اتفاقات ثاند گرالت باید مدتی را برای درمان زخمهایش در جنگل بروکیلون میگذراند، اما او قصد داشت که هر چه سریعتر آنجا را ترک کند تا به هدف اصلیاش که پیدا کردن سیری بود، دست یابد. در بروکیلون، گرالت زن جوانی را دید که او را در سفرش به نیلفگارد همراهی میکرد. در همین حین سیری در جای دیگری بالاخره توانسته بود آرامش نسبیای را به دست بیاورد و دوستانی را برای خودش پیدا کند. گرالت به همراه همان زن و دندلاین به سفرش ادامه داد و توانست در همین مسیر همسفران دیگری را نیز پیدا کند و در نهایت به هویت اصلی شوالیه سیاهپوشی که کابوس خوابهای سیری بود، پی ببرد.
زنی که در بروکیلون همراه گرالت شد و بسیار در تیراندازی با کمان ماهر بود، میلوا نام داشت. با وجود اینکه میلوا در ابتدا آنچنان از رفتار گرالت خوشش نیامده بود، اما در نهایت تصمیم گرفت که او و دندلاین را در سفرشان به سمت نیلفگارد همراهی کند، سفری که به واسطه جنگ با سختیهای زیادی گره خورده بود.
در طی مسیر یکی از افرادی که همراه گرالت و گروهش شد، زولتان چیوی به همراه کاروانش بود، کاروانی که شامل چندین دورف و همچنین زنان و مردانی بود که آواره جنگ بودند.
در طول این سفر گرالت و همراهانش چندینبار با کهیر (شوالیهٔ سیاه) مواجه شدند. کهیر به عنوان زندانی توسط قاچاقچیان جابهجا میشد و در نهایت گرالت برای بار دوم پس از اتفاقات ثاند از جان او گذشت. با این حال گرالت به هیچ وجه دوست نداشت که کهیر همراه او و کاروانش باشد، برای همین کهیر را با وسایلش تنها گذاشت، اما کهیر به صورت مخفیانه به دنبال کردن گروه گرالت ادامه داد. در نهایت با پادرمیانی میلوا، گرالت راضی شد تا کهیر را به گروهش راه دهد.
آخرین نفری که به گروه اضافه شد خونآشامی با نام ریجس بود که مهارتهای پزشکی بالایی داشت، به طرز متناقضی ریجس به یکی از بهترین دوستان گرالت هیولاکش تبدیل شد.
همانطور که گروه به سمت شرق در حرکت بود، بین دو ارتش گیر افتاد و همین باعث شد که گروه ناخواسته وارد نبرد پل روی یاروگا شود و در نهایت رشادت گرالت و همراهانش در این نبرد نتیجه جنگ را به سود ملکه میو تغییر داد. گرالت که قبلا نام خود را بدون آنکه رسما شوالیه باشد، گرالت از ریویا انتخاب کرده بود، حالا به واسطه رشادتش در نبرد رسما توسط ملکه میو شوالیه شد و گرالت از ریویا نام گرفت.
در همین زمان سیری با نام مستعار فالکا بین دوستانش که عدهای جوان سرکش بودند و گروه خود را موشها مینامیدند، زندگی میکرد. سیری به واسطه زندگی در کنار موشها کُشت و کُشتار عادتش شده بود و توانسته بود با یکی از موشها به نام میسل رابطهٔ عاطفی بسیار قویای برقرار کند. شاهدخت سابق حالا به قاتلی حرفهای تبدیل شده بود.
بخشی از داستان هم حول و حوش تاسیس محفل جادوگران میگذرد. مشخص شد که فرانچسکا فایندبر توانسته بود در زمان اتفاقات ثاند ینفر را در یک مجسمه یشمی گیر بیاندازد. ظاهرا محفل جادوگران بسیار مسر است که با استفاده از سیری بتوانند از لحاظ سیاسی بر کانتیننت مسلط شوند و جادو را اولویت قرار دهند، برای همین ینفر را به طور غیرمستقیم مجبور کردند تا عضو محفل شود. اما یکی از جادوگران نیلفگارد با نام فرینجیلا ویگو به ینفر کمک کرد تا با هدف نجات سیری از دست محفل فرار کند.
8 دیدگاه
n
سلام
چرا کتاب موعد تحقیر رو خلاصه شو نذاشتید؟ آخه داستانش قبل از غسل آتشه
Mohammadنویسنده
به زودی قرار میگیره.
ali
عالی بود
Mohammadنویسنده
✌🤚
محمد
سلام بهترین ترجمه کتاب ها به فارسی کدومه ممنون
Danial MKمدیر کل
انتشارات آذرباد
atena
مرسی که خلاصه ها رو میذارید
واسه من که نمیتونم کتاباشو بخونم خیلی خوبه
ساییتون واقعا عالیه همیشه چک میکنم ببینم مطلب جدیدی گذاشتید یا نه
Mohammadنویسنده
ممنون از لطف شما.