«در نهایت گیر چه گروهی افتادم،» گرالت با تکان دادن سرش ادامه میدهد. «…شاعری با عود. نیمهدرایادی گستاخ و وحشی. خونآشامی که بهزودی تولد 500 سالگیشه. و نیلفگاردیای که اصرار داره نیلفگاردی نیست.» سپس ریجس به آرامی ادامه میدهد. «و رهبر گروه، ویچری که از داشتن عذاب وجدان و ناتوانی در تصمیمگیری رنج میبره.»
غسل تعمید آتش، صفحه 234
گروه گرالت یا هانزا متشکل از گرالت، دندلاین، میلوا، ریجس، کهیر و بعدها آنگولم بود.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام دیگر | هانزا |
نوع گروه | بیاعتبار و نامنظم |
هدف | پیدا کردن و نجات دادن سیری |
تاریخ تأسیس | 1267 |
وضعیت | منحل شده |
رهبر | گرالت از ریویا |
اعضا | دندلاین میلوا ریجس کهیر آنگولم |
تاریخچه
گروه پس از فرار از دژ آرمریا شکل گرفت، با وجود اینکه گرالت مخالف حضور ریجس و کهیر در کنارشان بود. به دلیل رخ دادن یک سری اتفاقات و اطلاعاتی که به دست آوردند، گروه به سمت جنوب و ریوردل حرکت کرد، به امید پیدا کردن دروئیدهایی که به گفتهٔ ریجس ممکن بود در پیدا کردن سیری به آنها کمک کنند. با این حال، زمانی که در ریدبرون بودند، گرالت توسط فرماندار جدید شهر، فولکو آرتولد، از این موضوع اطلاع پیدا کرد که گروه نایتینگل (بلبل) توسط نیمهالفی ناشناس استخدام شدهاند تا ویچر را به قتل برسانند. گرالت به فولکو که برای حمله به نایتینگل نقشهای کشیده و آمادهٔ مقابله با آنها بود گفت که اگر آنگولم را بخشیده و به او بدهد، به فولکو در این حمله کمک خواهد کرد. زیرا گرالت میدانست کمک و اطلاعات آنگولم تنها باعث مرگی آسان و سریعتر برای او خواهد شد و میخواست جانش را نجات دهد.
با فرا رسیدن شب و اطلاع پیدا کردن بقیه در مورد گروه نایتینگل، آنها بار دیگر اعلام کردند که هدفشان پیدا کردن سیری است، یا حداقل گرفتن انتقام او اگر مُرده باشد. با رسیدن اکتبر گروه به توسان رسید و شعلهٔ عشق دندلاین و دوشس آنا هنریتا دوباره شعلهور شد، به همین دلیل دندلاین تصمیم گرفت تا در بوکلیر بماند. ماموریت آنها همچنین توسط فرینجیلا ویگو به خطر افتاد، جادوگر و عموزادهٔ دوشس، که به دستور محفل جادوگران باید گرالت را حداقل تا ماه می در توسان نگه میداشت، زیرا آنها نیز نقشههای خود را برای سیری داشتند. این اتفاق تا اوایل ژانویه افتاد، اما در نهایت مشخص شد که گرالت هنوز عاشق ینفر است و با شنیدن مکالمهای متوجه مکان دقیق مخفیگاه ویلگهفورتز شد. برای آخرین تلاش فرینجیلا بار دیگر و قبل از رفتن ویچر به او اظهار عشق کرد که باعث شد گرالت مکان مخفیگاه را برای او فاش کند. اما، گرالت که به جادوگر اعتماد نداشت در واقع به او آدرسی اشتباه داد و با گروهش توسان را ترک کرد، بدون دندلاین.
گروه از میان طوفان و کوهستانها عبور کرد تا در نهایت به قلعهٔ استیگا در ابینگ رسید، جایی که نبرد آغاز شد. در حالی که در ابتدا همهچیز خوب پیش رفت و اکثر مزدوران پا به فرار گذاشتند، آنها خیلی زود مورد حملهای شدید قرار گرفتند که در آن میلوا و کماندار رقیب به صورت همزمان به سمت یکدیگر تیراندازی میکردند، تیراندازیای که در نهایت باعث مرگ هر دو شد. کمی بعد، آنگولم و کهیر سیری را پیدا کردند، در حالی لئو بونهارت و مزدوران به دنبال او بودند، که یکی از آنها با چاقو آنگولم را از ناحیهٔ ران مجروح کرد. کهیر برای جنگیدن با بونهارت عقب ماند تا دو دختر وقت کافی برای فرار کردن داشته باشند، اما شوالیه خیلی زود توسط شکارچی جایزهبگیر کُشته شد و آنگولم نیز کمی بعد به دلیل خونریزی شدید جان داد. در همین حال ریجس رفت تا به گرالت و ینفر که زیر فشار حملههای ویلگهفورتز بودند کمک کند، و با اینکه موفق شد جان ینفر را نجات دهد، خود ریجس توسط ویلگهفورتز تکهتکه و ذوب شد.
پس از اینکه گرالت، سیری و ینفر در نهایت ویلگهفورتز و باقی دشمنان را شکست دادند، آنها اعضای کُشتهٔ شدهٔ گروه را در بیرون قلعه به خاک سپردند.
نکتهها
- به گفتهٔ کهیر کلمهٔ «هانزا» از کلمهٔ نیلفگاردی «ان هنزه» آمده که به معنی «دسته یا گروه» است.
- در نهایت از بین تمامی اعضای گروه تنها گرالت زنده ماند. دندلاین نیز به دلیل اینکه از آنها جدا و در توسان مانده بود جان سالم به در برد.