سازمانی کاملا جدید و مخفی باید تاسیس شود که تنها به امور جادویی خدمت کرده و از وقوع یک فاجعه جلوگیری کند. زیرا اگر جادو از بین برود، دنیای ما نیز به همراه آن نابود خواهد شد.
فیلیپا ایلهارت، غسل تعمید آتش
محفل جادوگران پس از اتفاقات جزیره ثاند و نابودی کامل انجمن برادری جادوگران شکل گرفت. این محفل یک سازمان مخفی و اعضای آن همگی زن بودند، به همین دلیل به آن انجمن خواهری نیز گفته میشد. هیچ مردی هرگز به این محفل دعوت نشد، زیرا اعضای محفل فکر میکردند مردان صلاحیت مدیریت موارد مربوط به جادو را ندارند.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
دیگر نامها | انجمن خواهری محفل عالی |
نوع | سازمان جادوگران |
اهداف | رسیدگی به امور جادوگران به دور از سیاست |
جایگزین | انجمن برادری جادوگران |
تاریخ تاسیس | 5 آگوست 1267 |
وضعیت | منحل شده |
مقر | مونتهکالوو |
رهبران | فیلیپا ایلهارت |
مکان خدمت | کانتیننت |
تاریخچه
ملاقات اول
چند هفته پس از کودتا، فیلیپا اولین جلسه ملاقات را تشکیل داد. اعضای این جلسه تریس مریگولد، کیرا متز، مارگاریتا لونتیه، سابرینا گلویسیگ، شیلا د تانکارویل، فرانچسکا فایندبر و اثیر وار آناهید را شامل میشد، که همگی در خانهٔ فیلیپا در مونتهکالوو گرد هم آمدند. در ابتدا جو سنگینی در جلسه حاکم بود، زیرا فرانچسکا به نیلفگارد در کودتای ثاند کمک کرده بود، اما باقی اعضا یا طرف شمال را گرفته بودند و یا اینکه بیطرف بودند. کمی بعد، زمانی که افراد حاضر در جلسه متوجه شدند فرانچسکا و اثیر در صورت لو رفتن جلسه به دست نیلفگارد کُشته خواهند شد تا حدودی آرام شدند. اعضای حاضر در جلسه تصمیم گرفتند تا هیچ مردی را به محفل دعوت نکنند و هنگام جلسات همگی از نظر سیاسی بیطرف باشند. اما خارج از جلسات میتوانستند گرایش سیاسی خود را حفظ کنند. فیلیپا معتقد بود که محفل باید دوازده عضو داشته باشد و مقرر شد در ملاقات دوم ظرف دو هفته چهار کرسی باقیمانده توسط افرادی که فیلیپا، اثیر و فرانچسکا معرفی میکنند پر شوند.
ملاقات دوم
جلسهٔ دوم نیز در خانهٔ فیلیپا در مونتهکالوو برگزار شد و به جز اعضای قبلی، افراد جدیدی نیز در آن حاضر بودند. اثیر وار آناهید، فرینجیلا ویگو را با خود به جلسه آورد. فرانچسکا نیز ایدا امین اپ سیونی و ینفر را با خود به جلسه آورد (ینفر برخلاف خواستهاش به جلسه آورده شد). ینفر کمتر در جمع پذیرفته شد، زیرا اکثر اعضا او را به خوبی نمیشناختند و با اینکه در کودتا بیطرف بود، به دلیل استفاده از الهامات سیری، کیرا و سابرینا فکر میکردند که او طرف نیلفگارد را گرفته است.
پس از جمع شدن تمامی اعضا، فیلیپا اعلام کرد که هدف محفل محافظت از جادو است. او همچنین از برنامه نهایی خود سخن گفت و بیان کرد که یک نفر با قابلیت استفاده از جادو باید تاجوتختی را تصاحب کند، تا از این طریق نفوذشان در دنیا بیشتر شده و بتوانند روی آن تاثیر بگذارند. منظور او از تاجوتخت به طور مشخص پادشاهی کوویر و پوویس بود. او سپس گفت که برای کرسی دوازدهم تنها وارث تاجوتخت سینترا و حامل خون ارشد، سیری، را در نظر گرفته است و میخواهد او را به ازدواج وارث تاجوتخت کوویر، تانکرد تیسن، در آورد. سپس فیلیپا ینفر را مجبور کرد تا هر اطلاعاتی از سیری دارد را در اختیار آنها بگذارد. این اطلاعات چگونگی استفاده گرالت از حق غافلگیری و به دست آوردن سیری و به خلسه رفتن سیری توسط ینفر در گارستنگ به دستور تسایا د وریس را شامل میشد. سپس جادوگران در مورد خون ارشد، نیلفگارد و سیری بدلی بحث کردند.
زمانی که جلسه برای استراحت متوقف شد، ینفر قصد داشت تا از برخی جادوگران درخواست کند به او کمک کنند تا فرار کرده و برای پیدا کردن سیری برود، اما آنها یا به او اهمیت ندادند، یا اینکه ینفر کنترل و قدرتی در صحبت کردن با آنها نداشت. کمی بعد، فرینجیلا در حالی که صدف میخورد به ینفر نزدیک شد. به دلیل اینکه آن دو در نبرد تپه سادن بر علیه هم جنگیده بودند، از یکدیگر خوششان نمیآمد، اما همین موضوع باعث شد تا مکالمه خصوصی آنها راحتتر پیش برود. فرینجیلا به ینفر گفت قلعه با حصاری جادویی محافظت میشود که تلهپورتهای معمولی را مختل میکند، بنابراین ینفر برای تلهپورت کردن و خارج شدن از قلعه، از پوستهی صدف استفاده کرد.
یافتن سیری
پس از ناپدید شدن ینفر، محفل تصمیم گرفت تا ویلگهفورتز را پیدا کند، زیرا آنها تصور میکردند که با توجه به اتفاقات ثاند سیری نزد او باشد. مدت اندکی پس از ناپدید شدن ینفر، او از طریق مگاسکوپی با تریس تماس گرفت که فیلیپا هم آنجا بود. فیلیپا که از فرار کردن ینفر ناراضی بود به ینفر گفت که هیچ علاقهای برای کمک کردن به او ندارد و از آنجایی که او دیگر در کنار محفل نیست، پس بر علیه آنهاست. زیرا فیلیپا به خوبی میدانست که ینفر به آنها اجازه نخواهد داد تا از سیری در مسیر اهداف محفل استفاده کنند. فیلیپا پا را حتی فراتر گذاشت و به ینفر گفت که اگر بمیرد محفل هرگز بیگناهیاش را برای کسی اثبات نمیکند، زیرا این کار به نفع محفل نیست و حتی اگر ینفر سیری را پیدا کند، محفل او را خواهد گرفت. با این وجود ینفر چند یادداشت از چیزهایی که یافته بود پشت سر خود به جا گذاشت تا اگر کُشته شد کسی بتواند با کمک آنها سیری را نجات دهد.
سپس تریس برای پیدا کردن محل اختفای ینفر به برموورد رفت و با زنی از اهالی اسکلگ برخورد کرد، آن زن به او گفت که ینفر در اسکلگ بوده، اما اکنون مُرده است. تریس در ماه سپتامبر خود را به اسکلگ رساند و با کرخ ان کریت ملاقات کرد. کرخ به او گفت که ینفر دو هفته پیش جزایر را به سمت سدنا، جایی که کشتیها ناپدید میشوند و هرگز برنمیگردند ترک کرده است.
در این بین، در ماه اکتبر همین سال، فرینجیلا در توسان گرالت را اغوا کرده بود تا محل اختفای ویلگهفورتز را از زیر زبانش بیرون بکشد و تا ماه می او را در بوکلیر نگه دارد. اما در ماه ژانویه گرالت با شنیدن مکالمهای محل اختفای ویلگهفورتز را فهمید و به سرعت به سمت او حرکت کرد. قبل از اینکه گرالت بتواند بوکلیر را ترک کند فرینجیلا او را در گوشهای گیر انداخت و مجبور کرد که محل اختفای ویلگهفورتز را برای او افشا کند. محفل سرمست از اینکه پیروز شده کیرا و سابرینا را به همراه چند مزدور به قلعه ریسرین فرستاد تا سیری را به چنگ آورند. اما سریعا متوجه شدند که گرالت از آنها باهوشتر بوده و آدرس مکانی اشتباه را داده است.
دو ماه بعد، آنها خیلی دیر متوجه شدند که ویلگهفورتز در قلعهٔ استیگا بوده است و گرالت، ینفر و سیری به هم رسیدهاند. برای اینکه نسلهای آینده اشتباه آنها را متوجه نشوند و چون به نفع محفل نبود، آنها قلعهٔ استیگا را کاملا با خاک یکسان و از روی نقشه محو کردند.
بعدها، در حالی که پادشاهان و ملکهها داشتند دربارهٔ صلح سینترا بحث میکردند و اینکه آیا سینترا باید یک منطقه امن و بیطرف باشد، یا اینکه به مناطق و ناحیههای مختلف تقسیم شود. اثیر خبری را به جادوگران رساند که تمام برنامههای محفل را به هم زد. سیری بدلی داشت با امپراتور نیلفگارد، امیر وار امریس، ازدواج میکرد. با این کار صلح برقرار و سینترا به نیلفگارد الحاق میشد. بنابراین برنامه محفل برای برپایی پادشاهیای که توسط جادو اداره شود کاملا شکست خورد.
برنامه جدید
محفل نقشهای جدید برای سیری کشید و در ماه می سال 1268 با ینفر تماس گرفت. فیلیپا از ینفر درخواست کرد تا سیری را پیش آنها ببرد. با توجه به اینکه گرالت و سیری مجددا یکدیگر را یافته بودند، ینفر توانست آنها را متقاعد کند تا سیری را در یکم ژوئن به دیدن محفل ببرد و خود ینفر پیش از آنها به منظور اثبات نیت خوبش به سمت مونتهکالوو حرکت کرد. یکم ژوئن فرا رسید و سیری در کنار ینفر به مونتهکالوو و نزد محفل رفت. در همان ابتدا فیلیپا خصومت خود را با ینفر به نمایش گذاشت و به او اجازهٔ نشستن نداد، اما زمانی که سیری از نشستن، تا زمان نشستن مادر ناتنیاش خودداری کرد، با صحبت دیگر اعضا به هر دوی آنها اجازهٔ نشستن داده شد، اما آنها گفتند که بعدا ینفر را محاکمه خواهند کرد.
محفل سیری را به دلیل رفتار بچهگانهاش توبیخ کرد و به او گفت که آنها مانند ویلگهفورتز از او برای اعمال شیطانی استفاده نخواهند کرد (ویلگهفورتز میخواست با دستگاه لقاح مصنوعی او را حامله کند). آنها برنامهٔ خود را برای سیری شرح دادند. او باید معشوقهٔ تانکرد تیسن و از او صاحب فرزندی میشد تا محفل بتواند آن بچه را با جادو بزرگ کند. سیری همچنین باید باعث میشد تا تانکرد به شدت عاشقش شده و از این طریق عنوان ملکه را به دست آورد و جایگاه فرزندش به عنوان جانشین را تضمین کند؛ و البته تمامی این کارها برای خوبی و نجات دادن دنیا است. سیری پاسخ داد که باید دربارهاش فکر کند و با گرالت که قرار بود چند روز دیگر او را ببیند نیز خداحافظی کند. در همین حین او از تحقیر کردن محفل خودداری نکرد و گفت باید به گرالت توضیح بدهد که نیت محفل با نیت ویلگهفورتز که او هم به دنبال نجات دادن دنیا بود فرق دارد. شیلا به تصور اینکه سیری همچنان یک بچهٔ کلهشق است به او گفت که هیچ چیزی نمیداند و از محفل خواست تا برای دیدن و خداحافظی کردن سیری با گرالت رایگیری کنند. نظرات در رایگیری متفاوت بود، برخی معتقد بودند که سیری باید به کلی عواطف و احساسات را کنار بگذارد و نباید به دیدن گرالت برود و برخی معتقد بودند که او سر حرف خود خواهد ایستاد و باید به او این اجازه را داد. آخرین رای مربوط به فیلیپا بود که در کمال تعجب او به اینکه سیری برود و با گرالت خداحافظی کند رای داد.
سیری در کمال تاسف به دلیل قتلعام ریویا نتوانست قولی که به گرالت داده بود را نگه دارد و در روز مقرر با او ملاقات کند. گرالت کُشته شد و تریس پیام سیری را به محفل رساند، اینکه او برنخواهد گشت و میرود تا گرالت و ینفر را به مکانی امن و سرشار از صلح برساند.
میراث
مشخص نیست دقیقا چه چیزی باعث نابودی محفل جادوگران شد، اما این نابودی با خشونت همراه بود. برخی از اعضا زندانی شدند، برخی شکنجه و در نهایت اعدام شدند (به خصوص در نیلفگارد) و تاریخچه آنها دستکاری شد. با این حال، سالها بعد به اعضای این محفل در مکاتب جادو احترام زیادی گذاشته میشد و به آنها بانوان و محفل اعظم میگفتند، به خصوص فیلیپا ایلهارت، که از او به عنوان فردی مقدس یاد میشد.
اعضای شناخته شده
بنیانگذاران
- فیلیپا ایلهارت
- مارگاریتا لونتیه
- تریس مریگولد
- کیرا متز
- سابرینا گلویسیگ
- شیلا د تانکارویل
- فرانچسکا فایندبر
- اثیر وار آناهید
اعضای بعدی
- فرینجیلا ویگو (توسط اثیر دعوت شد)
- ایدا امین اپ سیونی (توسط فرانچسکا دعوت شد)
- ینفر از ونگربرگ (توسط فرانچسکا دعوت شد)
دیگران