داستانهای کوتاه کتاب شمشیر سرنوشت.
خیابان آتش گرفته است، دیوارهای شهر خونین هستند و شعلههای آتش روی آنها میغرند. جلوی او شبح سواری غولآسا، بلندتر از سقف در حال سوزاندن خانهها است، اسبش که زرهی سیاه دارد، روی دو پا بلند میشود، سرش را تکان میدهد و شیهه میکشد. (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها