ولادیمیر وان اوِرِک، برادر کوچکتر و دست راست اولگیرد بود، آنها با یکدیگر بزرگ شدند و کمپانی آزاد ردینیا را تشکیل دادند. او اکثر زندگیاش را با همین گروه و اوباش گذراند که در نهایت نیز باعث مرگش شد. (بیشتر…)
همگی منتظر چیزی بودند، و من… من نشونشون دادم، به همشون نشون دادم چه تواناییهایی دارم، طوری که باعث لرزش دیوارها شد، طوری که خرسهای گریزلی را از خواب زمستانی بیدار کرد. و تمامی فکرهای احمقانه در آن لحظه از سر آنها بیرون رفت و ناگهان میدانستند چه کسی قرار است حکومت کند. ملکه میو (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها