فرگوس وار امریس، امپراتور نیلفگارد در اوایل قرن سیزدهم بود، تا زمانی که توسط یوسرپر و حمایتکنندگانش قدرت از او گرفته شده و به قتل رسید، چند سال قبل از 1237. 20 سال بعد در 1257 فرزند و وارث او که امیر نام داشت انتقام مرگ پدرش را گرفت و دوباره قدرت را به دست آورد.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
وضعیت | مُرده |
نژاد | انسان |
جنسیت | مذکر |
ملیت | آلبای پایین / نیلفگارد |
عنوان | امپراتورِ امپراتوری نیلفگارد |
خانواده | خاندان امریس |
والدین | تورس وار امریس (پدر) |
فرزند | امیر وار امریس (پسر) |
زندگینامه
سلطنت
او فرمانی ویژه صادر کرد مبنی بر برابری کامل زن و مرد در ارتش امپراتوری، بدون هیچ کم و کاستی. این حکم شامل ایجاد شرایط کاملا یکسان برای زندانیهای نظامی فارق از جنسیتشان میشد، البته زندانیان عادی مشمول این قانون نبودند. فرگوس همچنین با استریل تیسن، پادشاه کوویر و پوویس، عهدی بست که دو کشور به دشمنان یکدیگر هیچ کمکی نکنند.
زمانی در سال 1228 گروهی مخالف او شکل گرفت، که یکی از افراد اصلیاش وایسوگوتا از کوروو بود. قبل از اینکه آنها بتوانند کاری کنند فرگوس از وجودشان مطلع شد و زمانی که شکنجهگرانش به دنبال رهبر این گروه میگشتند توطئهگران وایسوگوتا را به عنوان رهبر اصلی معرفی کردند. سپس امپراتور وایسوگوتا را تبعید کرد و به او هشدار داد که اگر روزی به امپراتوری برگردد فورا اعدام میشود.
سقوط و مرگ
زمان زیادی نگذشت که گروهی دیگر از نجیبزادگان مخالف فرگوس شکل گرفت و رهبری قدرتمند داشتند. شورشی اتفاق افتاد و فرگوس سرنگون شد، اما همچنان تعدادی از اشرافیان به او وفادار ماندند. یوسرپر در ابتدا با هدف اینکه فرگوس این شورش را درست و قانونی بداند و آن را اعلام کند او را شکنجه میکرد، اما فرگوس چنین چیزی را قبول نمیکرد، سپس یوسرپر به این فکر افتاد شکنجه کردن پسر 13 سالهٔ فرگوس، امیر، توسط یکی از جادوگرانش (براتنس) میتواند او را بشکند، اما این نقشه نیز جواب نداد و یوسرپر مجبور شد تا فرگوس را به قتل برساند. امیر نیز به موجودی جوجهتیغی مانند تبدیل شد، اما توانست با کمک آردال اپ داهی فرار کرده و از مرزهای امپراتوری خارج شود.