پیروزی از آن من است، به هر بهایی.
گوئنت: بازی کارتی ویچر
ویراکساس سومین پادشاه کراک بود. پس از بازگشت از تبعید، جایی که زمان خود را به عنوان یک مزدور گذرانده بود، پس از مرگ تاسفبار پدرش بلوهون، تاجوتخت کراک را به دست آورد. تلاشهای او برای نجات اقتصادی پادشاهیاش در نهایت او را به درگیری بیرحمانه و نفرت متقابل با درایادهای بروکیلون سوق داد.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
رنگ مو | مشکی خاکستری (اواخر زندگی) |
رنگ چشم | مشکی |
پوست | سبزهرو |
نژاد | انسان |
جنسیت | مذکر |
ملیت | کراک |
نشان خانوادگی | |
مقام | پادشاه کراک |
حرفه | مزدور (سابق) |
خانواده | خاندان کراک |
والدین | بلوهون (پدر) |
معشوقه | ایلدیکو برکل (همسر) |
فرزند | تاراند (پسر) حداقل یک پسر دیگر |
نسبت فامیلی | اگموند (برادر ناتنی) المر (برادر ناتنی) زاندر (برادر ناتنی) دو برادر و هشت خواهر نامشروع |
زندگینامه
جوانی و تبعید
والدین اغلب به قدرت و نشاط فرزندانشان حسادت میکنند. و کودکان به ندرت متوجه آن میشوند.
گوئنت: بازی کارتی ویچر
ویراکساس به عنوان پسر قانونی پادشاه بلوهون متولد شد و بیشتر دوران جوانی خود را در خارج از قصر و تمرین با شمشیر چوبی پرداخت. شاهزادهٔ جوان پرانرژی و قوی بود، ویژگیهایی که پدر پیرش با حسادت به آنها مینگریست. دعواهای فزایندهٔ بین این دو در نهایت باعث شد که بلوهون با عصبانیت ویراکساس را بدون صدور حکم قضایی از کراک تبعید کند و هنگام خروج از قصر، شاهزاده تعدادی از اموال را به سرقت برد. از جمله شمشیر ساخت ویرولِدان برادرش اگموند. بلوهون تا جایی پیش رفت که به زبان آوردن نام او را در دربار منع کرد، گرچه این امر مانع از شایعهپراکنی نشد، آنها دلیل تبعید را حسادت پادشاه نسبت به پسر خود میدانستند.
ماجراجویی، عشق و پیروزی
شاهزادهٔ پرانرژی در دوران تبعید پژمرده نشد. در طی سختیهای خارج از کشور، پوست او فرسوده شد و از طریق ماجراجویی به عنوان یک مزدور، تکنیکهای جنگی نامتعارف و راههای الهام بخشیدن به افراد تحت فرمان خود را آموخت. ویراکساس در مقطعی با ایلدیکو برکل که به خاطر دزدی از آرتوزا اخراج شده بود، آشنا شد. ویراکساس و ایلدیکو علاقهٔ عمیقی به یکدیگر داشتند. گرچه، او هرگز بیعدالتی پدرش را فراموش نکرد. سرانجام با محفل جادوگران ارتباط برقرار کرد و آنها به او اطمینان دادند در ازای امتیازات قابل توجهی از شبکهٔ تجاری پادشاهی، او را به تاجوتخت کراک بازگردانند. توافق صورت گرفت و جادوگران از طریق تشکیلات ریسبرگ، گردنبدی جادویی تولید کردند تا زمانی که ایلدیکو، عروس آیندهٔ بلوهون، آن را به او هدیه میداد دور گردنش پیچیده و خفهاش کند. با کمک مالی محفل، ویراکساس، آکِرونتیا، یک ناوچهٔ دزد دریایی معروف را استخدام کرد، ایلدیکو که به عقیدهٔ بلوهون به جای دانشآموختهٔ بیست و پنج سالهٔ سابق آرتوزا، دختری هفده ساله و ساده بود، پادشاه را متقاعد کرد تا ناو را اجیر کند که با آن دو پسر خائن خود اگموند و زاندر را به جنوب تبعید کند. برادران با موفقیت دستگیر شدند، شاه متاسفانه در حین پوشیدن لباس مراسم در حالی که گردنبند را بر گردن خود میانداخت بر اثر آپوپلِکسی جان سپرد و درباریان که از مرگ شاه بهتزده و رنجیده خاطر بودند، شاهد به تخت نشستن ویراکساس به عنوان سومین پادشاه کراک بودند.
پادشاه کراک
بلافاصله پس از ملاقات با اعضای دربار، ویراکساس دستور لغو مراسم عروسی را برای سوگواری مرگ شاه فقید اعلام کرد. و همچنین گفته شد غذای آماده شده برای مراسم بین مردم پالمیرا، و محلههای فقیرنشین پایتخت تقسیم خواهد شد. او همچنین تصمیم گرفت سنت قدیمی پادشاهان کراک را که از سدهها پیش وجود داشته را احیا کند، یعنی اینکه در صورت مرگ داماد، نزدیکترین خویشاوند او با عروس ازدواج کند. در حالی که درباریان در تلاش بودند به یاد آورند چه کسی و در چه زمانی چنین سنتی را دایر کرده است و اینکه چطور این سنت صدها سال وجود داشته در صورتی که پادشاهی کراک حتی به صدمین سال حیات خود نرسیده بود، در نهایت مخالفتی نکردند و بلافاصله با تصمیم جانشین خود موافقت کردند. ازدواج ویراکساس و ایلدیکو در زمان تاجگذاری برگزار میشد.
اولین روزهای حکومت برای پادشاه جوان سخت بود. پایتخت تنها چند ساعت پس از مرگ پدرش با طوفانی ویرانکننده مواجه شد. بسیاری از کشتیهای بندر، از جمله آکرونتیا، غرق شدند و منطقهٔ زاغهنشینان محو شد. ویراکساس به منظور تامین مالی برای بازسازی خسارات و بازپرداخت بدهیای که به محفل داشت، عوارض گمرکی و هزینههای بندری را افزایش داد و دستور مصادرهٔ اموال غیرانسانها را صادر کرد. او همچنین اعلام کرد جادوگران در کراک اجازه داشتن زمین یا ملک را ندارند، این فرمان مستقیما لیتا نید، تنها جادوگری که در کراک صاحب املاک بود را هدف قرار میداد، زیرا همسر پادشاه از لیتا متنفر بود و مشاوران دربار نیز خدمات لیتا به بانوان کراک را غیراخلاقی میدانستند. پادشاه روز تاجگذاری خود را تعطیل اعلام کرد و دستور عفو عمومی برای جنایتکاران را صادر کرد.
نیاز به بازپرداخت بدهی در نهایت باعث شد که ویراکساس قلمرو خود را به سمت شرق گسترش دهد و درگیری اجتنابناپذیری را با درایادهای بروکیلون آغاز کند. درگیری، در حالی که در ابتدا کاملا اقتصادی محور و بر سر به دست آوردن چوب بود، در نهایت به یک جنگ نژادی تبدیل شد که ناشی از نفرت متقابل بود. نارضایتیهای عمیقی به وجود آمد، اما ویراکساس هرگز فرستادهای برای ملکه درایاها ایثنه نفرستاد. استرس شدید ناشی از درگیریهای مداوم، وضعیت سلامت او را بدتر میکرد و موهایش را زود سفید کرد. ویراکساس در تعدادی از هجومها به جنگل بروکیلون با پادشاهی وردن، یا شوالیه های فرقهٔ رز سفید همکاری داشت، از جمله حملهای که در آن مورِن، دختر ایثنه کُشته شد. در سال 1262 پس از چندین حمله که نتیجهٔ مطلوبی در پی نداشت، ویراکساس حملهای رعد آسا به داخل جنگل را ترتیب داد: حملاتی همزمان از چندین جبهه توسط ارتشهای کراک، وردن و مریبور با توافق خاموش با تمریا، انجام شد تا به راه حل نهایی در مورد مسئلهٔ درایادها برسند. اما در نهایت با فداکاری درایادها این حملهٔ عظیم نیز شکست خورد.
مرگ
در سال 1262، ویراکساس و پسر اولش تاراند در مراسم عروسی شاهزاده فولکو از ردینیا با شاهدخت فریسانا از مریبور شرکت کردند. ویراکساس از اینکه شاهدخت یک درایاد است بیخبر بود، فرزند دوک یورکاست از مریبور، که به طور تصادفی مذاکرات مربوط به حملهٔ برنامهریزی شده به بروکیلون را بین سفیران ویراکساس و پادشاه فولتست از تمریا شنید بود. در طی مراسم باشکوهی که در کلیسای جامع ترتورین کریو برگزار شد، پس از عهد ازدواج، ویراکساس توسط فریسانا به قتل رسید، او شمشیر تشریفاتی شوهرش را کشید و قلب پادشاه کراک را سوراخ کرد. ویراکساس در رنج و وحشت جان داد، در کنار پسرش که فریاد میزد: “خیانت”.
میراث
گرچه تاراند از مرگ پدرش خشمگین بود، اما ارادهٔ او را نداشت. فرماندهان پرآوازهٔ ویراکساس با چاپلوسان تاراند جایگزین شدند، که قادر به ادامهٔ جنگ نبودند و احساسات جانشین را از تحقق نقشههای نسلکشی پدرش بازداشتند.
2 دیدگاه
setareh
عالی
Alireza Nz
ممنون لطف داری.