ورینا

بروکسای قدرتمندی که عاشق مرد نفرین شده بود ورینا نام داشت، عشقی که به دلیل ذات ورینا برای نیولن خوشایند نبود.

این‌که آشنایی‌اش با نیولن از کجا شروع شده مشخص نیست اما بلافاصله عاشق یکدیگر شدند و او در عمارت متروکهٔ نیولن اقامت کرد. ورینا به ندرت حرف می‌زد و حرف‌هایش به زبانی ناشناخته بود، همین موضوع و موضوعات دیگر مانند ظاهرش و نخوردن از غذای انسان‌ها باعث شده بود تا نیولن به این نتیجه برسد که او یک روسالکاست و حتی گرالت روزی که عمارت را ترک کرد همین‌طور فکر می‌کرد.

مدتی بعد وقتی که گرالت به عمارت برگشت و ورینا را در حال آواز خواندن یافت شروع به پرسیدن سوال‌هایی از او کرد و ورینا با تکان دادن سرش پاسخ می‌داد، اینجا بود که گرالت متوجه شد او در واقع یک بروکساست و به نیولن نفرین شده‌ نیاز دارد نه در فرم انسانی تا بتواند با امنیت کامل به شکارش برای خون بپردازد، او در تلاش است تا با برده کردن ذهن نیولن او را محافظ خود کند.

به محض این‌که گرالت متوجه این موضوع شد، ورینا به او حمله کرد و قبل از این‌که ویچر بر اثر جیغ بروکسا به دیوار برخورد کند ورینا به یک خفاش تغییر شکل داده بود. حالت خفاشی‌اش او را چابک‌تر کرده و اجازه می‌داد تا او از حملات ویچر فرار کند، اما در نهایت پس از بریده شدن جزئی‌اش توسط شمشیر نقره‌ به حالت انسانی برگشت، گرالت تهدید کرد که سرش را خواهد برید و ورینا نیز به گرالت فهماند که قصد کُشتنش را دارد.

با آمدن صدای نیولن، ویچر می‌خواست از حواس‌پرتی ورینا استفاده کند ولی واکنش ورینا سریع بود و بعد از دفع حملهٔ ویچر، نیولن را به سمت داربست پرت کرد که باعث شد نیولن در زیر الوارها حبس شود. به محض برخواستن ویچر ورینا دوباره جیغ کشید و این‌بار جیغش ویچر را فلج کرد، ورینا به سمت ویچر رفت تا کارش را تمام کند که نیولن او را صدا زد، با برگشتن ورینا به سمت صدا، نیولن میله‌ای سه متری را در سینه‌اش فرو کرد. ورینا سریع جان نداد بلکه میله را بیشتر در سینه اش فرو می‌کرد تا به نیولن نزدیک‌تر شود که در سمت دیگر میله بود. در حالی که ورینا به نیولن می‌فهماند دوستش دارد تلاش کرد تا گلویش را بدرد اما گرالت قبل از این‌که موفق شود سر بروکسا را از تنش جدا کرد، با مرگ ورینا نفرین نیولن نیز برداشته شد و او به حالت انسانی‌اش بازگشت.

گالری