برخی مواقع انتظار چندان بالایی از یک اثر نداریم، اما پس از تجربه کردن آن، به دلیل بالا بودن کیفیتش شگفتزده میشویم، ویچر: کابوس گرگ در دستهٔ اینگونه آثار قرار میگیرد. استودیوی انیمیشنسازی میر که آن را بیشتر با انیمیشن افسانه کورا میشناسند، توانسته اثری بسیار قابل احترام بسازد که ارزش دیدن و وقت گذاشتن را دارد.
زیبایی و مبارزات دیدنی
قبل از اینکه وارد نکات داستانی شویم، برای یادآوری نماهای زیبایی که در کابوس گرگ وجود دارند، نگاهی به تصاویر زیر کنید. استودیوی میر همانطور که مدتی قبل در انیمهٔ سریالی دوتا موفق به خلق نماهای زیبایی شده بود، اینبار نیز توانسته تصاویر دیدنیای را در قالب انیمهٔ سینمایی کابوس گرگ به مخاطبان عرضه کند.
مبارزه یکی از ستونهای اصلی هر محصولی است که با نام ویچر عرضه میشود، هر چه نباشد شخصیت اصلی این آثار، هیولاکشی است که صرفا با همین کار کسب درآمد میکند. خوشبختانه سازندگان کابوس گرگ توانستهاند به خوبی از پس این موضوع بر بیایند. در این انیمهٔ تقریبا 80 دقیقهای، مدت زمان زیادی به سکانسهای مبارزهٔ خونین با هیولاها و مقداری هم انسانها! اختصاص داده شده که ترسی از نشان دادن خشونت و بیرحمی نیز ندارند. برترین این سکانسها را میتوان در بخش پایانی انیمه دید.
کاش طراحی هیولاها ویچریتر بودند!
اگر کابوس گرگ اولین اثری از دنیای ویچر است که تجربه میکنید شاید این مشکل چندان قابل لمس نباشد، اما اگر شما دنیای ویچر را قبلا در قالبهای مختلفی مانند کتاب، بازی و حتی سریال تجربه کرده باشید، حتما به این نکته توجه داشتهاید که هیولاهای این دنیا تفاوت قابل توجهای با بیشتر آثار فانتزی غربی دارند، شاید یکی از دلایلش این باشد که ساپکوفسکی برای شکل دادن به هیولاهای دنیای ویچر الهامات زیادی از افسانههای مردم سراسر جهان مخصوصا مردم اروپای شرقی گرفته است.
مشکلی که کابوس گرگ دارد این است که در طراحی هیولاها این نکته را به خوبی رعایت نکرده و ما شاهد هیولاهایی هستیم که گویی به صورت تصادفی طراحی شدهاند، البته اگر انیمه را دیده باشید میدانید که برخی از این طراحیها دلایل داستانی دارند، اما به هر حال مثلا وقتی شما در کابوس گرگ اسم و یا حتی توصیفات مشترکی از هیولاهایی میشنوید که قبلا در دنیای ویچر با آنها آشنا بودهاید، وقتی طراحی بصری آنها را در انیمه میبینید، دیگر آنچنان حس آشنا پنداری به شما دست نمیدهد. از طرف دیگر هیولاهایی را داریم که کاملا جدید هستند، مثالش هیولای ملخ مانندی که در زیر میبینید، سوال ما از طراح این هیولا این است که دقیقا چه چیز خاصی در این طراحیاش دیده، بیهویتتر از این نمیتوانست خلق کند!؟
داستانی تاریک؛ همان چیزی که از ویچر انتظار داریم
اما میرسیم به مهمترین بخش کابوس گرگ، یعنی داستان آن، بخشی که فراتر از انتظار خیلیها عمل کرد و توانست قصهٔ با هویتی را در دنیای ویچر به نوعی تعریف کند که انگار از ابتدا این قصه جزئی از این دنیا بوده است. اگر تریلرهای انیمه را دنبال کرده باشید به احتمال زیاد حدسی که از داستان آن داشتید این بود که قرار است در کابوس گرگ صرفا داستانی از یک سفر هیولاکشی وزمیر را ببینیم، ولی خوشبختانه سازندگان توانسته بودند به خوبی داستان اصلی را در تریلرها مخفی نگه دارند.
خط داستانی اصلی کابوس گرگ همان چیزی است که بارها آن را در دنیای ویچر تجربه کرده بودیم، اما سازندگان با یک سری شاخههای داستانیای که اضافه کردند، توانستند به شکلی این موضوع را دوباره تعریف کنند که مخاطب بتواند زوایای دیگر این موضوع را نیز ببیند.
بیایید یک مرور کوتاهی بر دنیای ویچر داشته باشیم. ابتدا انسانها از جزایر و سرزمینهای دیگر وارد شمال سرزمینی به نام کانتیننت میشوند، جایی که انسانهای بسیار بسیار کمی قبلتر در آن زندگی میکردند و کنترل اصلی سرزمین بر عهدهٔ الفها بود، هزاران هزار انسان که تازه پا به این سرزمین گذاشته بودند ابتدا با نژادهای مختلف مانند الفها، دورفها و حتی هیولاهای کانتیننت آشنا شدند و خودشان را در این سرزمین جا کردند. مدتی که گذشت کمکم انسانها مثل همیشه طمع کنترل کردن و یا حتی ترس از کسانی که با خودشان متفاوتاند، سراغشان آمد و به این فکر افتادند که چرا حاکم اصلی این سرزمینهای وسیع به جای الفها ما نباشیم؟ در نتیجه پس از جنگهای پیاپی انسانها موفق و سایر نژادها نیز مجبور شدند که یا به عنوان شهروند درجات پایینتر با انسانها همزیستی داشته باشند و یا اگر مخالفت و شورش کنند بلافاصله کشته شوند. مدتی بعد انسانها به این فکر افتادند که هیولاها برایشان دردسرساز شدهاند که نتیجه آن خلق ویچرها بود، انسانهایی که پس از طی کردن یک سری آزمایشها دیگر انسان صدا زده نمیشدند و به آنها جهشیافته میگفتند. دوباره ترس از کسانی که با خودشان متفاوتاند سراغ انسانها آمد و کارهای اشتباهی که برخی ویچرها مرتکب میشدند نیز مانند کبریتی بود که انبار نفتی ترس انسانها را روشن میکرد، در نتیجه پس از آن همه هیولاکشی که مدتی شکوه قلعههایشان را زبانزد خاص و عام کرده بود، صرفا تعداد معدودی از ویچرها باقی ماندند که گرالت یکی از آنهاست.
دلیل مرور بالا این بود که الان بتوانیم به شاخههای داستانی کابوس گرگ که قبلتر به آن اشاره کرده بودیم، بپردازیم. داستان کابوس گرگ دربارهٔ سقوط کر مورهن است که بارها دلیل آن را در کتابها و بازیها شنیدهایم، انسانها تحمل کسانی که با خودشان متفاوت و به نوعی برترند را ندارند، پس با کوچکترین جرقهای آتش خشمشان با سوخت ترس شعلهور میشود. اما تفاوت کابوس گرگ این است که مقداری جهت این موضوع را عوض میکند، به صورتی که ما دیگر به راحتی نتوانیم تشخیص دهیم حق با کدام طرف است و پیام داستان به این سمت حرکت میکند که بگوید، هر کس هر چه بکارد همان را درو میکند. اگر انسانها برای حل مشکل هیولاها خودشان هیولاهای دیگری ساختند و در این بین بچههای زیادی را نیز قربانی کردند و همچنین همان ترس همیشگی باعث بد رفتاریشان با آنها شد، نتیجه این است که همان هیولاهای حاصل دست خودشان، دست خودشان را نیز گاز میگیرند. از آن طرف ویچرها اگرچه با دلایل عقلانی دست به کار شنیعی زدند، نتیجه این میشود که حاصل این عملشان به سراغشان خواهد آمد.
در نهایت نسخهای از داستان سقوط کر مورهن که کابوس گرگ روایت میکند به نظر ما کاملترین و بهترین نسخه است، به صورتی که طبق همان توصیف اول، انگار این داستان از ابتدا در دنیای ویچر وجود داشته و تناقضی با آن دنیا ندارد.
استفادهٔ درست از جهان ویچر + رفرنسها
در بخش قبلی گفته شد که تم کلی داستان همان چیزی است که در دنیای ویچر انتظار داریم، در این بخش بیشتر به المانهایی از دنیای ویچر میپردازیم که کابوس گرگ از آنها استفاده کرده است.
پروسه تبدیل شدن یک پسر بچه به یک ویچر یکی از مهمترین المانهای دنیای ویچر است که آن را تا به حال به صورت تصویری ندیده بودیم و صرفا در بازی ویچر 3 بخش کوچکی از این پروسه آن هم بر روی یک الف نفرین شده انجام شد! سازندگان کابوس گرگ به بهترین شکل توانستهاند این پروسه را به نمایش در آورند و از این به بعد اگر قرار باشد که دوباره این روند را در آثار دیگر ببینیم، ناخودآگاه آنها با کابوس گرگ مقایسه میشوند. نشان دادن درست همین پروسه در کابوس گرگ یکی از مواردی است که به آن هویت یک اثر از دنیای ویچر را میبخشد، مخاطب در کمتر انیمیشنهایی چنین سکانسهایی میبیند. یکی از نکات جذاب مربوط به این موضوع در کابوس گرگ این است که مخاطب فقط تبدیل شدن وزمیر و رفقایش را نمیبیند بلکه ما بلایی که این آزمایشها بر سر ویچرهای عزیز دیگری مانند گرالت، اسکل و لمبرت میآورند را نیز میبینیم و خود این نکته باعث میشود تا طرفداران ویچر ارتباط بیشتری با آنها بگیرند.
یکی دیگر از این المانهای مهم موضوع جادوگرانی است که به صورت دیوانهواری آزمایشات خود را بر روی موجودات مختلف، از انسان گرفته تا هیولا، انجام میدهند تا موجودات جهشیافتهٔ دلخواه خود را خلق کنند، اگر کتاب فصل طوفانها را خوانده باشید، امکان ندارد متوجه شباهت این بخش انیمه با داستان قلعهٔ ریزبرگ نشوید، کاملا مشخص است که نویسندهٔ انیمه از این کتاب استفاده کرده و باعث شده هویت ویچری کابوس گرگ قویتر شود.
یک سری رفرنسهای جذاب نیز در کابوس گرگ وجود دارند که شاید متوجه بعضی از آنها نشده باشید. مثلا پادشاه کشور کِیدوِن در واقع یکی از اجداد سیری است و اگر بخواهید فاصلهٔ زمانی بین کابوس گرگ تا سریال ویچر را حساب کنید؛ در نظر بگیرید که این پادشاه در واقع پدربزرگ پدر ملکه کلنته است که خودش مادربزرگ سیری بود.
دیگر رفرنس جذاب کابوس گرگ برای طرفداران ویچر اشاره به کتاب مانستروم است، مانستروم کتابی است که توسط شخص یا اشخاصی ناشناس درباره اشتباه بودن خلق ویچرها و اینکه چرا باید نابود شوند، نوشته شده و در کتابها و حتی بازیهای ویچر به آن اشاره شده است. در کابوس گرگ میبینیم که این کتاب هنوز به مرحلهٔ جمعآوری نرسیده و هنوز در مرحله تکهتکه نوشتههای مختلف و پراکنده است که این نیز در نوع خود نکتهای جالب است.
عمو وزمیر نسبتا جوان!
وزمیر به عنوان شخصیت اصلی کابوس گرگ در این انیمه میدرخشد، طرفداران شخصیت وزمیر قطعا پس از دیدن این انیمه راضی خواهند بود، چون کمتر فرصتی تا قبل از کابوس گرگ پیش آمده بود که تمرکز ما کاملا بر روی عموی مهربان سیری و استاد ویچرها باشد. سازندگان با خلق یک پیشزمینهٔ خوب و همچنین شکل دادن روابطی احساسی توانستند از پس شخصیتپردازی وزمیر به خوبی بر بیایند. در کابوس گرگ ما وزمیر را در اوج خودش میبینیم، زمانی که طبق کتابها او اینگونه توصیف شده بود: ویچری افسانهای که زمزمهی نامش کانتیننت را فرا گرفته بود.
مهمترین شخصیت دیگر کابوس گرگ، جادوگری به نام تترا گیلکرست است، متاسفانه مدت زمانی که در انیمه به شخصیتپردازی تترا اختصاص داده شده کافی نیست. اگر مقداری بیشتر به این شخصیت پرداخته میشد و ما بیشتر با دلایلی که پشت تصمیمهای اوست آشنا میشدیم. قطعا بسیار بهتر میتوانستیم با او همذاتپنداری کنیم و لحظات بهتری در ذهن بیننده مخصوصا در اواخر انیمه خلق میشد.
در کل به جز خود وزمیر، کابوس گرگ مقداری در خلق شخصیتهای به یاد ماندنی مشکل دارد و یکی از دلایل آن همان عدم وقت کافی برای باقی شخصیتهاست. هنگام دیدن فیلم اصلا گذر 80 دقیقه را حس نکردیم که این نشانگر کیفیت بالای فیلم است، اما کاش مدت زمان آن بیشتر بود تا وقت کافی برای شکوفا شدن سایر شخصیتها مانند تترا نیز امکانپذیر بود.
ویچر = موسیقی عالی
قبل از موسیقی جا دارد به این نکته اشاره کنیم که صداگذاریهای فیلم برای تکتک شخصیتها به خوبی انجام شده و نقطه ضعف خاصی قابل لمس نیست. شنیدن صدای تئو جیمز (وزمیر)، لارا پالور (تترا)، مری مکدانل (بانو زربست) و گراهام مکتاویش (دگلن) بسیار لذتبخش بود.
به نظر میرسد دیگر قبل از تجربه کردن هر اثری از دنیای ویچر باید به صورت پیشفرض در ذهن داشته باشیم که موسیقی این اثر فوقالعاده خواهد بود. کابوس گرگ نیز از این قاعده مستثنی نیست و برایان دی اولیویرا به عنوان سازندهٔ موسیقیهای کابوس گرگ که اخیرا با ساخت آلبوم موسیقی متن بازی رزیدنت ایول ویلیج مطرح شده بود، توانسته کارش را به خوبی انجام دهد و قطعههایی را برای این انیمه بسازد که بسیاری منتظر منتشر شدن آنها به صورت جداگانه هستند.
کلام آخر
در نهایت کابوس گرگ دقیقا همان اثری است که طرفداران ویچر در حال حاضر به آن نیاز داشتند. مدتها از آخرین اثر ویچر که فصل اول سریال باشد گذشته است و با توجه به اینکه این فصل نتوانست تعداد قابل توجهی از طرفداران را کاملا راضی کند، پس از 5 یا 6 سال اثری آمده که اکثریت قریب به اتفاق طرفداران ویچر میتوانند از آن لذت ببرند و سپس منتظر فصل دوم سریال باشند، فصلی که تمامی شواهد این را نشان میدهند نسبت به فصل اول پیشرفت زیادی کرده است.
2 دیدگاه
Grey Golf
– ” پس از 5 یا 6 سال اثری آمده که اکثریت قریب به اتفاق طرفداران ویچر میتوانند از آن لذت ببرند”.
5 یا 6 سال چیه آقا سریال The Witcher دوسال پیش 2019 ساخته شد.
Mohammadنویسنده
درسته، طبیعتا ما هم میدونیم سریال ویچر کی منتشر شده، ولی خب فصل اول محتوایی نبود که “اکثریت قریب به اتفاق” ازش لذت برده باشن، آخرین محصول به این شکل بازی ویچر ۳ و DLC هاش بود که ۵ یا ۶ سال پیش به همونا اشاره داره.