خیلی بیشتر (انگلیسی: Much More) نام هشتمین قسمت سریال ویچر و بر اساس داستان کوتاه چیزی بیشتر است.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
کارگردان | مارک جابست |
نویسنده | لورن اشمیت هیسریک |
تاریخ انتشار | 29 آذر 1398 |
مدت زمان | 59 دقیقه |
قسمت قبل | قبل از سقوط |
قسمت بعد | ذرهای حقیقت |
خلاصه
ینفر و دیگر جادوگران در حال تقویت کردن قلعهای در سادن هستند و برای مبارزه با نیلفگارد آماده میشوند با هدف اینکه به آنها اجازهٔ پیشروی بیشتر و حمله به دیگر پادشاهیها را در پادشاهیهای شمال ندهند.
پس از بیرون رفتن از سینترا، گرالت همچنان به دنبال سیری، دختری که سرنوشتش است میگردد، گرالت با بازرگانی برخورد میکند که در حال خاک کردن اجساد پناهندگان در اردوگاه است، از او در برابر هیولاهای مردهخوار دفاع میکند اما در این حین زخمی مرگبار برمیدارد که باعث بیهوش شدنش میشود.
سیری توسط زنی که مدتی قبل او را دیده بود از خواب بیدار میشود و در اطراف اجسادی را میبیند که به صورت وحشتناکی جان خود را از دست دادهاند، آن زن سیری را به خانهٔ خود میبرد.
نیلفگارد حملهٔ خود را آغاز میکند و با توجه به اینکه هر دو سمت نبرد از جادو استفاده میکنند، تلفات سنگینی را به یکدیگر وارد میکنند. تسایا سعی میکند با فرینجیلا صحبت کرده و جلوی او را بگیرد اما فرینجیلا با طلسمی تسایا را ناتوان میکند. ویلگهفورتز با کهیر مبارزه میکند اما شکست میخورد و از تپه به پایین پرتاب میشود. گرالت از خواب بیدار میشود و خود را در ارابهٔ بازرگان میبیند در حالی که به سمت خانهٔ او میروند. زمانی که ویلگهفورتز بههوش میآید یک جادوگر شمالی را میکُشد و دورویی خود را نشان میدهد. زمانی که سربازان نیلفگارد در حال تاختن در میدان جنگ بودند، ینفر با جریان آتشی بسیار بزرگ آنها و جنگل را آتش میزند و ناپدید میشود.
گرالت خواب مادرش، ویسنا را میبیند، کسی که او را در کودکی رها کرد و به وزمیر سپرد تا به یک ویچر تبدیل شود. سپس به خانهٔ بازرگان میرسند و گرالت میشنود که زن بازرگان با او در مورد سیری حرف میزند، از ارابه پایین میآید و به درون جنگل میرود، پس از مدتی در کمال ناباوری سیری را در جنگل میبیند که به سمت او میدود، آنها بالاخره یکدیگر را پیدا کرده و در آغوش میکشند.