آداریون باخ، که بیشتر با نام آداریو شناخته میشود، دورفی از شهر کاپرتاون در نزدیکی ترتگور بود. او عضو گروه نوازندگان سازهای بادی معدن بود.
گرچه، خانواده بسیار پرجمعیت او اهل سیداریس بودند و با رعایت آداب و رسوم، دورفها موظف بودند در هر رویداد مهمی مانند عروسیها و خاکسپاریها حاضر شوند، بنابراین او جادههای سیداریس به ردینیا را به خوبی میشناخت.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام مستعار | آداریو |
رنگ مو | کتانی |
نژاد | دورف |
جنسیت | مذکر |
ملیت | ردینیا |
حرفه | نوازنده |
زندگینامه
در نهم جولای 1245 آداریو پس از بازگشت از یک رویداد خانوادگی، در چاپارخانهای در ناحیه پونتاریا و ریورساید منتظر دلیجانی بود که دو روز دیگر به آنجا میرسید تا با آن به خانه بازگردد. زمانی که گرالت با عبور از یک پورتال بد و پشت سر گذاشتن ماجرایی به چاپارخانه رسید، تنها دقایقی از صحبتش با آداریو گذشته بود، که بقایای گروهان آزاد شولوف وارد شدند. ناآگاه از اینکه ویچر هم در آنجاست، او و گروه قبل از رسیدن سربازان تمریایی با یکدیگر درگیر شدند، که از قضا به دنبال دارودستهای ردینیایی بودند، اما نمیدانستند که آنها چه شکلی هستند. آداریوی صلحطلب از دیدن اینکه کسی اعدام شود متنفر بود، بنابراین سه عضو گروه را به عنوان همراهان خود معرفی کرد، در نهایت سربازان و اعضای گروه اندکی بعد آنجا را ترک کردند. با این حال، زمانی که آداریو متوجه شد گرالت قصد دارد بهزودی به ناویگراد برود تصمیم گرفت تا بخشی از سفر را با او همراهی کند، زیرا احساس میکرد حوصلهاش سر رفته و این واقعیت که عضو زن گروه، فریگا در هنگام خروج به دلیل اینکه فاحشه خطاب شده بود نگاه ناخوشایندی به آداریو انداخته بود، این حس را در او ایجاد کرد که برای انتقام باز خواهد گشت و این موضوع او را پیش از پیش مصمم به همراهی با گرالت کرد.
دورف راه را به ویاتِرنا هدایت کرد، هرچند شب را در سد سیلوان توقف کردند تا کمی استراحت کنند و آداریو داستان چگونگی پیدا کردن بقایای پیامبر لبیودا را برای گرالت تعریف کرد. صبح روز بعد آنها به مقصد رسیدند و کشتی پیامبر لبیودا را در بندر دیدند و لحظاتی بعد مالک کشتی که در آن نزدیکی بود در موردش با آنها گفتوگو کرد.