از آنجا میتوانستند خرابههای کر مورهن را در میان سنگها ببینند. ریزش سنگها باعث خرابی دیوارهای دفاعی شده بود اما دروازه و ستونهای بزرگ باقیمانده بودند.
خون الفها، صفحه 51
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نوع | قلعه |
مالک | مکتب گرگ |
کشور | کادون |
قلمرو | هرچ |
آدرس | در درهٔ کر مورهن، در کنار رود گوینش |
نقشه |
تاریخچه
کر مورهن نام قلعهای قدیمی و واقع در رشته کوههای پادشاهی کادون در کنار رود گوینش است که از آن برای آموزش ویچرها استفاده میشد. نامش از روی کلمهای به زبان کهن (Caer a’Muirehen) برداشته شده که به معنی نگهدارنده دریای قدیمی است، این نام به این دلیل انتخاب شد چون در سنگهایی که از آنها برای ساخت قلعه استفاده میکردند فسیل موجودات دریایی وجود داشت.
در زمانهای قدیم این کوهستان محلی برای آموزش و تمرین کردن ویچرهای مکتب گرگ بود، اما متعصبانی که ویچرها را کراهت و پلیدی میدانستند به آنها حمله کرده و اکثر مربیان و دانشآموزان را کُشتند. پس از آن وزمیر آخرین ویچر شناخته شدهای بود که در آنجا زندگی میکرد، هر چند معمولا ویچرهای دیگری نیز برای سپری کردن زمستان به قلعه میآمدند، اما اکثر آنها با پایان زمستان دوباره حرکت میکردند. به گفتهٔ وزمیر، کر مورهن خانهٔ 23 ویچر و 40 دانشآموز بود قبل از اینکه به آن حمله شود.
تنها ویچرها میتوانند به کر مورهن دسترسی پیدا کنند، مسیر رسیدن به قلعه طولانی و سخت است و به راحتی میشود در آن گم شد، به همین دلیل ویچرهای جوان به آن «قاتل» میگفتند.
دوران باستان و ساخت قلعه
محققان آکادمی آکسنفورت حدس میزنند که مکان فعلی، در اصل یک ساختار دفاعی ساخته شده توسط الفهای باستانی است. قبل از اینکه نوردلینگها قلعهٔ مدرن را در نیمهٔ دوم قرن یازدهم برپا کنند، ویچرهای مکتب گرگ در غارهای درهٔ کر مورهن ساکن بودند. اما بنا به دلایلی انسانها این مکان را ترک کردند و قلعه تبدیل به خانهٔ ویچرهای مکتب گرگ شد.
مکتب گرگ در اوج خود
قلعه و سنگر توسط قاتل (مسیری که ویچرها در آن تمرین میکردند) محاصره شده بود. در آزمایشگاه زیر قلعه، جادوگران و دروئیدهای مرتد، آزمایشات و تغییراتی را انجام میدادند که طی آن پسران جوان به ویچر تبدیل میشدند.
مردان کر مورهن به ندرت با مردم محلی کادون کار داشتند. آنها در ارتباطات خود تعادل ظریفی را حفظ میکردند که هیچکدام از طرفین نمیخواستند آن را برهم بزنند. از آنجایی که امکان یافتن قلعه بدون آگاهی قبلی از مسیر آن نبود، در کتابهای تاریخی در موردش نوشته نمیشد. افسانهها ادعا میکنند استریل تیسن جوان و همسرش اگنس از ادیرن برای فرار از خشم پادشاه ویدمونت در کر مورهن مخفی شدند.
پوگروم و افول
تعداد رو به کاهش هیولاها، همراه با اعمال زشتی که ظاهرا توسط برخی ویچرها انجام شده و در مانستروم یا توصیف ویچرها گزارش شده بود، منجر به افزایش حساسیت مردم کادون نسبت به ویچرها شد. در دهه 1170 گروهی از دهقانان به رهبری جادوگران فرصتطلب به کر مورهن حمله و همه را قتلعام کردند. تنها برخی از اعضای مکتب گرگ که در آن زمان خارج از قلعه بودند زنده ماندند. بعدها این قتلعام رسما محکوم و به عنوان یک حادثه نامیده شد. حتی برخی از مهاجمان ابراز پشیمانی کردند.
با اینکه تعداد ویچرها بسیار کاهش یافت، اما ویچرهای باقیمانده به اداره کردن مکتب ادامه دادند. رن پس از بارمین ردای استاد بزرگ را گرفت و وزمیر به عنوان مربی شمشیرزنی جایگزین وارین شد. از آنجایی که بسیاری از جادوگران در جریان پوگروم از بین رفتند، روند جهشیافتگی سختتر شده بود. برخی از پسران تحت آزمایشهای اضافی قرار گرفتند که عمدتا نتایج مرگباری داشت. در طی یکی از این آزمایشها، تمامی پسران به جز گرالت مُردند.
سرانجام زنجیرهٔ خلق ویچرها با مرگ یا ناپدید شدن آخرین جادوگری که قادر به اجرای آزمایشها بود از بین رفت. ویچرهای جوان برای آخرینبار اواخر دهه 1230 یا اوایل دهه 1240 در قاتل تمرین کردند. یکی از جوانترین گرگهای کاملا آموزش دیده لمبرت بود.
پس از پایان
پایان دورهٔ آموزشی به معنای پایان حضور در کر مورهن نبود. با اینکه استادان دیگر وجود نداشتند و قلعه تبدیل به خرابهای شده بود، اما ویچرها هنوز هم به آنجا میرفتند تا زمستانها را در کنار برادران خود بگذرانند. در سال 1242 فرزند غافلگیری اسکل، دیدرا آدِمِن، به قلعه پناه برد تا از افراد برادرش، مروین، پنهان شود.
در سال 1264، گرالت سیری را به کر مورهن آورد، جایی که در آن با لمبرت، اسکل و وزمیر که زمستان را در آنجا میماندند و همچنین کوئن که از مکتب گریفین بود ملاقات کرد. در آن زمان وزمیر تنها ویچر باقیمانده از نسل قبلی گرگها در نظر گرفته میشد.
در زمستان سال بعد و زمانی که سیری قدرتهای غیرطبیعی خود را نشان داد، ویچرها از تریس مریگولد دعوت کردند تا مراقب او باشد. تریس در ابتدا مشکوک بود که ویچرها میخواهند سیری را هم جهشیافته کنند، اما معلوم شد که آنها فقط از تواناییهای جادویی دختر میترسیدند. از آنجایی که تریس میترسید نتواند سیری را کنترل کند، گرالت و دیگران را متقاعد کرد تا سیری را به یک جادوگر با تجربهتر بسپارند. بنابراین در بهار 1266 گرالت، سیری و تریس به معبدی در الندر رفتند، جایی که سیری قرار بود در آن توسط ینفر از ونگربرگ آموزش ببیند.
1 دیدگاه
Aliraza
👏🏻👏