اکثر مردم باور دارند که وایلد هانت یا اشباح مورهاگ (در اسکلگ با این نام شناخته میشوند) اشباحی هستند که به همراه اسبهای از مرگ برگشتهٔ خود، در آسمان میتازند و با خود جنگ را به همراه میآورند، اما در حقیقت آنها گروهی از الفهای ان ال از شهر تیر نا لیا هستند که در زبان بومی خود (زبان کهن) دارگ رودری نامیده میشوند، که به معنی سواران سرخ است. رهبر این سواران ژنرال اردین برک گلس است که به پادشاه وایلد هانت نیز معروف است. هدف اصلی این گروه گرفتن بردهها از دنیاهای مختلف است، بردههایی از نژادهای مختلف تا به الفهای ان ال خدمت کنند. همچنین به دلیل خون ارشد که در رگهای سیری جاری است، وایلد هانت شدیدا به دنبال او میگردد.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نامهای مستعار | اشباح مورهاگ دارگ رودری سواران سرخ سوارکاران سرخ سواران شبح |
مدل | نظامی |
رهبر | اردین برک گلس |
کشور | ان ال |
تاریخچه
در حین پیوند کرهها برخی از الفها از سرزمین اصلیشان (دنیای الفهای ان سید) با استفاده از پورتالهایی به دنیای جدیدی نقل مکان کردند و از آن پس خود را الفهای ان ال نامیدند. در دنیای جدید انسانها و تکشاخها نیز حضور داشتند، اما الفها با حملات پی در پی توانستند کنترل آن دنیا را در دست بگیرند و دنیای جدید خود را خالی از هرگونه انسان کنند.
برای مدتی طولانی الفهای ان ال در شکوه به زندگی خود ادامه دادند و پیشرفت کردند، آنها کاخ زیبایی در پایتختشان، تیر نا لیا، ساختند. پس از مدتی الفها احساس کردند که به خدمتکاران یا در واقع بردههایی نیاز دارند، اما تنها نژاد هوشمند غیر خودشان در این دنیای جدید تکشاخها بودند (تمامی انسانها قتلعام شده بودند) که پیوسته با الفها در جنگ بودند و اصلا مناسب خدمتکاری هم نبودند. در همان زمان الفها توانستند تکشاخها را مجبور کنند تا درگاهی به نام آرد گث را به سمت دنیاهای مختلف باز کنند. پس از این اتفاق پادشاه ان ال، اوبرون میورستاخ، دستور داد تا واحد ویژهای از سوارهنظامها تنها با هدف حمله به دنیاهای بیگانه و دزدیدن جوانانی از نژادهای انسانگونه تشکیل شود. این واحد نظامی به خاطر شنلهای قرمزی که میپوشیدند، سواران سرخ نام گرفت. پادشاه، ژنرال اردین را به خاطر قدرت، بیرحمی و مهارتهای جادوییاش به عنوان رهبر سواران سرخ انتخاب کرد.
سواران سرخ برای اینکه در دل دشمنان خود ترس بیندازند، زرههای اسکلتی میپوشیدند و سوار اسبهای سیاه خاصی میشدند، در برخی موارد آنها حتی از کشتی بسیار قدرتمندی به نام نگلفار استفاده میکردند، کشتیای که میتواند در آسمان شناور باشد، ولی مهمتر از باقی موارد، این واحد نظامی همواره از جادو استفاده میکرد تا مردم عادی فکر کنند که آنها گروهی از اشباح سرگردان هستند.
به هر حال، پس از مدتی تکشاخها توانستند که درگاه آرد گث را ببندند و دسترسی به زمانها و دنیاهای مختلف را از ان الها بگیرند. از طرف دیگر پس از بسته شدن درگاه، الفها توانستند توسط جادوگرانی ویژه، تنها بخشی از دسترسی قبلی خود را برگردانند، به صورتی که هر بار فقط تعداد کمی از سواران در زمان محدودی میتوانستند به دنیاهای دیگر سفر کنند، در نتیجه بردههایی که از هر سفر آورده میشدند بسیار کمتر بودند. به همین دلیل الفها تصمیم گرفتند تا تاکتیک خود را تغییر دهند و از جادوی بیشتری استفاده کنند، از آن پس در هر سفر فقط شکلی موهومیای از آنها وارد دنیاهای مختلف میشد و فرم اصلیشان در دنیای خودشان باقی میماند، مگر در شرایط ضروری که شخصا سفر میکردند.
برای صدها سال شکار بردهها به همین شکل ادامه پیدا کرد، سواران به دنیاهای مختلفی میرفتند، اما ترجیح آنها همواره سفر به دنیایی بود که الفهای ان سید در آن نفس میکشیدند، دنیایی که برعکس دنیای خودشان توسط انسانها فتح شده بود، در نتیجه این دنیا برای شکار گروه وایلد هانت به واسطهٔ وجود انسانها بسیار مناسب بود. معمولا وایلد هانت در زمستان به کانتیننت سفر میکرد و شکارشان در سراسر آن ماهها طول میکشید.
گروه وایلد هانت در شکل موهومیشان در آسمان و در شکل واقعیشان روی زمین میتازند. گفته شده که اسبهای آنها شش پا دارند، که البته این شکل موهومی اسبهایشان است، وگرنه در اصل آن اسبها حیواناتی معمولی هستند. هر حملهای مستقیما توسط اردین هدایت میشد، کسی که مردم او را پادشاه وایلد هانت مینامند، مردم معتقدند که پادشاه وایلد هانت بسیار نیرومند است و میتواند روح قربانیان خود را بدزدد، در نتیجه از او خیلی میترسیدند.
در اسکلگ هم خود سواران و هم کشتی آنها، نگلفار، دیده شده بود. این اتفاق روی فرهنگ و سنتهای مردم اسکلگ بسیار تاثیر گذاشته بود، به صورتی که آنها معتقد بودند دیده شدن این سواران نشانهٔ نزدیک شدن جنگ آخر یا همان رگناروگ است. طبق افسانههای اسکلگ، نگلفار از ناخن دست و پای مردگان ساخته شده، در نتیجه آنها هر ساله مراسمی برای کوتاه کردن ناخنهای مردگان خود داشتند.
در کمال تعجب، در طول صدها سال بین مردم، وایلد هانت به عنوان یک پدیدهٔ مشکوک شناخته نشد، بلکه آنها این پدیده را مانند باقی پدیدههای طبیعی، مانند زلزله یا طوفان میدانستند. بسیاری از مردم حتی به اشتباه معتقد بودند که وایلد هانت تنها در زمستان میآید، اما خوشبختانه در طول سالها کسانی هم بودند که ماهیت واقعی وایلد هانت را مورد پرسش قرار دهند. در طول سالها یک سری از جادوگران، وایلد هانت و روشهای آنها را مورد بررسی قرار دادند تا به ماهیتشان پی ببرند، برخی از این جادوگران نیز موفق شدند، اما وقتی داستانهای الفها، تکشاخها و دنیاهای دیگر را تعریف میکردند، مردم گمان میکردند که آنها دیوانهاند، درنتیجه ماهیت اصلی وایلد هانت برای اکثر مردم پنهان ماند.