پیامبر لبیودا، یک کشتیِ مدرن از نوع کوویری بود، که در سال 1244 در ناویگراد به نام ملوسین ساخته و راهاندازی شد. این کشتی توسط کونارد ون ویلت، خریداری شد و به دلیل اینکه کشیشهای ناویگرادی او را به ارتداد و کفرگویی متهم کرده بودند، ون ویلت با تغییر نام کشتی به پیامبر لبیودا، قصد داشت به نوعی رضایت آنها را جلب کند.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام مستعار | ملوسین (سابق) |
نوع | کاتر اسلوپ کشتی ارواح (بعد از حادثهٔ آگوئارا) |
مدل | کوویری |
ساخت | ناویگراد (1244) |
مالک | کونارد ون ویلت روحانیت ناویگراد (از سال 1372) |
ناخدا | پودلراک |
ظاهر
طول کل کشتی شصت چهار فیت و مجموع مساحت کل بادبانها نیز سه هزار و سیصد فیت بود. یک بادبان اصلی بزرگ، یک بادبان سه گوش در جلو و دو بادبان سه گوش در عقب کشتی قرار داشت. مجسمهٔ اصلی کشتی، یک ملوسین را به تصویر میکشید و بعدا به شکلی که پیامبر لبیودا را نشان میداد، تغییر کرد. در انتهای کشتی، پرچمی وجود داشت که یک دستکش را به تصویر کشیده بود که نماد شرکت مالک کشتی و تاجر دستکش، کونارد ون ویلت بود.
تاریخچه
در ژانویهٔ سال 1245، در ویاتِرنا مستقر شد، جایی که کونارد و چند مرد، از جمله ناخدای کشتی، پودلراک، آماده میشدند به سمت ناویگراد حرکت کنند تا از شر یک آگوئارای جوان راحت شوند، از آنجایی که به اشتباه به جای یکی دیگر او را دزدیده بودند. برحسب اتفاق، گرالت به همراه همسفرش، آداریون باخ در حال عبور از آنجا بود و نیاز داشت در سریعترین زمان ممکن به ناویگراد برسد. خدمهٔ کشتی در ابتدا اطلاعات مهمی را از ویچر پنهان کردند و تنها به او گفتند که نیاز دارند از آنها در این سفر محافظت کند و در ازای آن او و آداریو را به ناویگراد میرسانند. به محض حرکت کشتی اطلاعات بیشتری با او در میان گذاشته شد. گرالت بهزودی متوجه حضور یک آگوئارا در کشتی شد و چندین بار از آنها خواست کشتی را متوقف کرده و فرزند آگوئارا، را آزاد کنند زیرا مادر او بدون شک در تعقیبشان بود. آنها در ابتدا با ویچر مخالفت کردند، اما در نهایت تصمیم گرفتند به حرف او عمل کنند، با این حال دیگر دیر شده بود و یکی از خدمه، از روی مستی او را کشته بود. برای بدتر شدن شرایط، آگوئارا به آنجا رسید، اما چون در خشکی بود نتوانست به آنها برسد. همانطور که خدمه فکر میکردند در شرایط نسبتا امنی هستند، طوفانی ناگهانی شروع به وزیدن کرد، که باعث شد پیامبر لبیودا بین موجها به رقص درآید و هر چند ثانیه به شدت پرتاب شود. اندکی بعد و با شدیدتر شدن بارش باران، دیدشان به کلی مختل شد. وقتی طوفان سرانجام به پایان رسید، خود را در باتلاقی کابوسوار یافتند، با مارهایی آویزان از درختان، آگوئارا در ساحلی دیگر، هیولاهای فراوانی که در زیر آب به کمین نشسته بودند و توهمات قدرتمند آگوئارا، که باعث گیجی و ترس بیشتر خدمه میشد.
پس از فرار از یک مسیر، آگوئارا یک وودیانوی را افسون کرد تا به کشتی حمله کند و باعث شد بخشی از سکان نابود شود، که به طور موثر هدایت کشتی را دشوارتر میکرد. همانطور که مردان میتوانستند رودخانهٔ اصلی و بیرون از باتلاقها را ببینند، کشتی از کنار درختی گذشت که آگوئارا از روی آن بر روی عرشه پرید. با این حال، گرالت به او گفت که اگر به خدمهٔ باقیمانده حمله کند، ناچار خواهد شد که با او بجنگد. آگوئارا فرزند مردهٔ خود را برداشت و پیش از رفتن به گرالت گفت به این خاطر که بر سر راهش در دفاع از کسانی که دخترش را کشتند قرار گرفت، روزی، زمانی که او فکرش را نمیکند بازمیگردد. کشتی به دلیل صدمهای که به سکان وارد شده بود به خوبی هدایت نمیشد و باقی خدمه که فکر میکردند بالاخره به رود اصلی رسیده و از باتلاقها خارج شدهاند، از کشتی پایین پریدند تا به دهکدهای در ساحل برسند. با این حال، مشخص شد توهمی بیش نبود که لانهٔ یک هیولا را مخفی میکرد. سپس گرالت، آداریو و کونارد از کشتی پیاده شدند و سوار بر تنها قایق آن شدند. اما پودلراک حاضر به رها کردن کشتی نشد و تصمیم گرفت یا آن را به بندر برساند یا همراه آن به اعماق برود. کشتی، لحظاتی بعد به درون انشعابی سرید و ناپدید شد. آخرین باری که کسی کشتی را دید بیش از صد سال بعد بود.
به احتمال زیاد ناخدا جان سالم به در نبرده بود، چه از غرق شدن کشتی و چه از موجودات وحشتناک مرداب، زیرا بیشتر از صد سال کسی نمیدانست چه بر سر کشتی آمده تا جایی که تبدیل به افسانه شد. بسیاری گمان میکردند که کشتی ارواح است و با خدمهای متشکل از ارواح به عنوان نشانهای از بداقبالی در آبها پرسه میزند، در حالی که دیگران معتقد بودند گنجی در کشتی وجود دارد. تا اینکه سرانجام در سال 1372 کشتیِ غرق شده در رودخانهٔ ریورموث در بستری خشک و پر از علفهای هرز پیدا شد. اما توسط کشیشان، به خاطر نامش که آن را یک یادگاری مقدس میداستند مصادره شد.
نکتهها
- همچنین در کمیک ویچر: فرزندان روباه نیز حضور دارد. اما برخلاف کتابها یک اسلوپ نیست.