این گردنبند اعلیحضرت، نماد محبت من به شماست.
گوئنت، بازی کارتی ویچر
ایلدیکو برکل قبل از اینکه در سال سوم به خاطر دزدیای کوچک اخراج شود، دانش آموز سابق آرتوزا بود. او بعدا با شاهزادهٔ تبعیدی کراک، ویراکساس، آشنا و با عشقی پرشور نسبت به هم با یکدیگر ازدواج کردند.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
رنگ مو | بلوند |
رنگ چشم | آبی |
نژاد | انسان |
جسینت | مونث |
مقام | ملکهٔ کراک |
نسبت فامیلی | خاندان کراک (از طریق ازدواج) |
معشوقه | ویراکساس (همسر) بلوهون (نامزد، مُرده) |
فرزند | تاراند (پسر، احتمالا) حداقل یک پسر دیگر |
زندگینامه
ویراکساس، که قصد بازگشت به کراک را داشت، با ایلدیکو دسیسهای چید، او با شاه بلوهون نامزد کرد، وانمود کرد که هفده سال دارد (در حالی که در واقع بیست و پنج سال داشت) و قرار بر این شد در ماه آگوست ازدواج کنند.
هنگامی که موعد مقرر فرا رسید، او گردنبندی به پادشاه هدیه داد که دقایقی قبل از شروع مراسم ازدواج، هدف شوم خود را آشکار کرد، هنگامی که پادشاه آن را بر گردن خود میانداخت، به دور آن پیچیده و او را خفه کرد. تقریبا بلافاصله بعد از این اتفاق، ویراکساس، در قصر حضور یافته و خود را پادشاه اعلام کرد، زیرا پدرش هیچ وصیت نامهای نداشت و دو برادر دیگرش به جرم سوء قصد به جان پادشاه، متهم به خیانت بودند. ویراکساس سپس قانونی قدیمی مربوط به قرنها پیش را مطرح کرد که بر اساس آن او اجازه داشت با نامزد پدرش به عنوان نزدیکترین خویشاوند او ازدواج کند. علیرغم اینکه پادشاهی حتی سن کافی برای چنین قانونی نداشت، هیچکس با آن مخالفت نکرد و به زودی آنها ازدواج کردند و ایلدیکو ملکهٔ کراک شد.
با این حال، زمانی که حتی دو هفته هم از به قدرت رسیدن ویراکساس نمیگذشت، او قوانین بسیاری وضع کرد. یکی از آنها به طور بخصوص، برای لیتا نید صادر شد، با اصرار ایلدیکو و مشاوران دربار که هنوز از او متنفر بودند. بر طبق این قانون، هیچ جادوگری در پادشاهی کراک حق در اختیار داشتن زمین یا ملک را نداشت و اگر قصد داشتند در کراک بمانند باید مجوز گرفته و یا پادشاهی را ترک میکردند.