سه شنبه، 5 تیر 1403

2 دیدگاه

  1. 2

    amirmehdi
    مشارکت‌کننده

    تا الان غم انگیز ترین داستانی بود که از ویچر خونده بودم یا دیده بودم،داستان جایی خیلی ناراحت کننده میشه که اسی ۴سال بعد در حالی که به عشقش نرسید بر اثر آبله توی ویزیم میمیره و دندلایون توی جنگل همراه لوت و گردنبند مرواریدش خاکش میکنه

    پاسخ
  2. 1

    sl_zr
    مشارکت‌کننده

    از همون لحظات اولی که اسی دیون معرفی شد بهش علاقه مند شدم.و عشق اون به گرالت و بی توجهی گرالت بهش منو یاد داستان شب های روشن داستایوفسکی انداخت.پایان غم انگیزی داشت چشم کوچولو.مدفون همراه با لوت و گردنبند مرواریدش…

    پاسخ

ارسال یک دیدگاه

طراحی با ❤️ توسط تیم ویکی ویچر فارسی